یکشنبه، 30 اردیبهشت 1403
پایگاه خبری میار » اجتماعی » قضایی و حقوقی » وقتی متوجه رابطه کثیف بهترین دوستم و زن داداشم شدم نتوانستم تحمل کنم و ...+ تصویر

وقتی متوجه رابطه کثیف بهترین دوستم و زن داداشم شدم نتوانستم تحمل کنم و ...+ تصویر

0
888
کد خبر: 13450
به گزارش میار، مرد 23 ساله که محمد نام دارد، سال گذشته پسر 21 ساله را که نگهبان انبار کفش در خيابان امين الدوله بازار حضرتي بود به قتل رساند و يک ساعت بعد از جنايت، تسليم پليس شد. او صبح روز جاری در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی عبدالهی و مستشاری قاضی واعظی در جایگاه محاکمه قرار گرفت و در اعترافات خود از ماجرای قتل دوستش پرده برداشت. در حاشیه جلسه این دادگاه با متهم گفت و گوی کوتاهی در زمینه انگیزه او از قتل داشته ایم. 

    از کارو زندگي ات بگو؟
    چهارسال است به تهران آمده ام و با باربري در بازار هزينه زندگي خود و خانواده ام در شهرستان را تامين مي کنم.

    درس خوانده اي؟
    بله. من شيفته کار معلمي بودم. چهار سال پيش در کنکور شرکت کردم و در دانشگاه تربيت معلم تهران قبول شدم. هر سختي را تحمل کردم تا روزي بتوانم معلم شوم و به مردم شهرمان خدمت کنم. ترم آخرم را تمام کرده و در حال تسويه حساب دانشگاه بودم تا زودتر مدرکم را بگيرم و به عنوان معلم کارم را شروع کنم اما زندگي ام به تلخي ورق خورد.

    با مقتول چطور آشنا شدي؟
    من و مقتول در شهرستان همسايه بوديم. در اين چهارسالي که براي کار و دانشگاه به تهران آمده بودم دوباره دوستي مان شروع شد. رفاقت مان تا جايي پيش رفت که او را به خانه برادرم در تهران مي بردم. او به اعتمادم خيانت کرد.

    انگيزه ات از جنايت چه بود؟
    او پنهاني با عروسمان ارتباط پيامکي برقرار کرده بود. اول خيال مي کردم اشتباه مي کنم؛ اما چند روز مانده به روز جنايت زماني که بعد از پايان جشن عروسي به تهران باز مي گشتيم، مقتول را با خودروي برادرم آورديم. آن موقع متوجه شدم او و همسر برادرم درحال تلگرام بازي و ارسال پيامک به يکديگر هستند. آنجا بود که ديگر مطمئن شدم، آنها ارتباط دارند.

    بعد چه شد؟
    ماجرا را به برادرم گفتم که او با همسرش دعوا کرد. عروسمان فرزندش را برداشت و قهرکنان به خانه پدرش رفت. مقتول به اعتمادم و دوستي مان خيانت کرده بود. اول تصميم گرفتم همسر برادرم را بکشم اما او به خانه پدرش رفته بود و نتوانستم اقدام خود را عملي کنم. بعد سراغ دوستم رفتم و بعد از دعوا، با ضربه هاي چاقو او را کشتم. بعد از اين که فهميدم او فوت کرده است خود را تسليم کردم.

    پشيماني؟
    من اشتباه کردم که به مقتول اعتماد کرده و پاي او را به خانه برادرم باز کردم. بابت همين اشتباه عذاب وجدان داشتم و او را کشتم. پشماني ام فقط از اين است که دوست داشتم معلم شوم و آرزوي خانواده ام را برآورده کنم؛ اما افسوس روياي معلم شدن در دلم ماند و مهر قاتل بودن بر پيشاني ام خورد. اعتماد بيجا از من قاتل ساخت.
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید