عشق به زن متاهل كار دستم داد/ او گفت اگر مرا مي خواهي بايد شوهرم را بكشي
میار: مردي كه مدعي است به دستور زن متاهل دست به قتل شوهر وي زده است در جلسه دادگاه به تشريح شب جنايت پرداخت، متهمان پرونده كه هر دو از كارگران يكي از كارخانههاي جنوب تهران بودند، طي مدتي با يكديگر وارد رابطه عاطفي ميشوند و بعد از آن براي اينكه بتوانند به يكديگر برسند، متهم مرد پرونده با درخواست زن مقتول و با اسلحه كمري شوهر او را ميكشد اما در آخر هر دو شناسايي و بازداشت ميشوند.
به گزارش میار، رسيدگي به اين پرونده از آبان سال 96 با اعلام فقداني خانواده مرد جواني در آگاهي تهران آغاز شد. خانواده اين مرد مدعي بودند: فرزندمان چند روزي است از خانه خارج و زنش نيز مدعي شده او به شمال سفر كرده است در حاليكه يك چنين چيزي در اين موقع سرما عاقلانه به نظر نميرسد و ما نيز هرچه با پسرمان تماس ميگيريم او جواب تلفنهايمان را نميدهد. فكر ميكنيم كه اتفاقي برايش افتاده باشد كه ما خبر نداريم.
به اين ترتيب پروندهاي در اين زمينه تشكيل و همسر مفقودي به نام ليلا نيز به اداره آگاهي احضار شد اما او مدعي بود از شوهرش خبر ندارد و آخرين بار همسرش خانه را به قصد مسافرت شمال ترك كرده است. تحقيقات كارآگاهان جنايي پايتخت در اين زمينه كليد خورد و بالاخره پليس شريف آباد ورامين موفق شد جسدي را كشف كند كه شباهت زيادي به مفقودي داشت. با احضار همسر مفقودي به اداره آگاهي او منكر شبيه بودن همسرش به جنازه شد و در ادامه تحقيقات از خانواده فقداني صورت گرفت كه آنها در همان لحظه اول با ديدن جسد، متوجه شدند فرزندشان قرباني سناريوي شومي شده است و جسدش را مورد شناسايي قرار دادند.
تحقيقات تخصصي پليس از ليلا جواب نداد تا اينكه در پرونده مرد جواني به عنوان متهم شناسايي شد كه آخرين تماسهاي مقتول با وي بود. به اين ترتيب مرد جوان كه فرج نام داشت بازداشت و به اداره آگاهي منتقل شد اما وي منكر ارتكاب جنايت بود و مدعي بود از سرنوشت مقتول هيچ خبري ندارد اما وقتي در برابر مدارك پليسي قرار گرفت گفت آن شب مقتول مرا به جايي رساند و خودش رفت اما مدارك پليس خلاف اين موضوع را نشان مي داد و به زودي متهم كه چارهاي جز اعتراف نداشت گفت: زن مقتول نقشه قتل را كشيده بود و طي ارتباط عاطفي كه با او داشتم تصميم به اين كار گرفتم.
با اين اعتراف بالاخره ليلا كه در واقع مقتول شوهر سومش بود نيز بازداشت و به اداره آگاهي منتقل شد اما وي منكر شناختن متهم پرونده بود و ميگفت اصلا وي را تا بهحال نديده كه در ادامه تحقيقات پليس تكميل و پرونده پس از دو سال بالاخره روز گذشته با حضور اولياي دم و متهمان در شعبه دهم دادگاه كيفري يك استان تهران تحت بررسي قرار گرفت.
در اين جلسه كه به رياست قاضي قربانزاده برگزار شده بود اولياي دم در جايگاه قرار گرفتند و براي متهمان درخواست اشد مجازات را كردند و دختر 10 ساله مقتول نيز همين درخواست را از هيات قضايي داشت.
وقتي فرج به عنوان متهم رديف اول اين پرونده در جايگاه قرار گرفت، گفت: من اتهام قتل را قبول دارم اما باور كنيد كه اشتباه كردم و تحت تاثير رابطهاي كه با زن مقتول داشتم تصميم به اين كار گرفتم.
وي توضيح داد: من و همسر مقتول با هم در يك كارخانه كار ميكرديم. مدتي بود كه با او آشنا شده بودم. من زن و بچه داشتم اما او به من ابراز علاقه كرد و باعث شد با او وارد يك رابطه عاطفي سياه شوم كه سرنوشت شومي را برايم رقم زده است. من خود سه بچه داشتم و حالا كه به عواقب كارم نگاه ميكنم متوجه ميشوم دچار چه اشتباهاتي شدهام. ليلا طي آشنايي و رابطهاي كه با هم داشتيم اوايل از من خواست خودروي شوهرش را بدزدم تا او را اذيت كنيم و بعد از آن درخواست كرد كه گوشمالياش بدهم اما من اين كارها را نميكردم تا اينكه مدتي بود دائم از اذيتهاي شوهرش برايم ميگفت. براي مثال ميگفت شوهرش وقتي به خانه ميرود كولر خانه را قطع ميكند يا تلويزيون را خاموش ميكند. من هم با شنيدن اين موضوعات ناراحت شدم و با توجه به درخواست ليلا تصميم گرفتم آن شب شوهرش را بكشم. ليلا قولهايي هم براي اين كار به من داده بود. ميگفت طلاهايش را ميفروشد و با هم با اموالي كه به او ميرسد يك خانه ميخريم و با هم زندگي خوش و خرمي خواهيم داشت. من نيز تحت تاثير اين حرفها صحبتش را قبول كردم و بالاخره از ليلا پولي گرفتم تا با آن اسلحه بخرم و شوهرش را بكشم. آن شب از مقتول خواستم مرا به عنوان مسافر به جايي ببرد و او هم قبول كرد تا اينكه به شريف آباد رسيديم و در آنجا با اسلحه به سر وي شليك كردم و با چادر سياهي كه ليلا به من داده بود خونهاي روي صندلي ماشين را پاك كردم. جسد را به كانال آبي انداختم و خودرو را نيز در بيابان سوزاندم بيخبر از اينكه بالاخره پليس متوجه موضوع خواهد شد. ليلا براي اينكه نقشهمان دقيق جلو برود از من خواسته بود كه با خانه پدر و مادر مقتول تماس بگيرم و خودم را جاي مقتول بزنم و بگويم كه به شمال رفتهام. بار اول آنها متوجه نشدند اما بار دوم فهميدند كه من دروغ ميگويم و رفتند و شكايت كردند. من از خانواده مقتول ميخواهم مرا به خاطر سه فرزندم ببخشند. ميدانم كه جان فرزند آنها را گرفتهام اما...
در ادامه متهم رديف دوم پرونده در جايگاه قرار گرفت و با انكار نقش خود در ماجراي قتل شوهر سومش گفت: من هيچ كدام از صحبتهاي مطرح شده در اين جلسه دادگاه را قبول ندارم و همه ميدانند كه من در اين ماجرا بيگناهم. اين آقا سرپرست قسمتي بود كه من در كارخانه كار ميكردم و فقط با او سلام و عليك داشتم، همين و بس. من يكي دوبار از او خواسته بودم ماشين شوهرم را بدزدد تا او را اذيت كند اما نخواسته بودم او را بكشد يا كتكش بزند و آن شب هم قرارمان بر اين بود كه با شوهرم صحبت كند تا او سر عقل بيايد و زندگي را بر من و خودش تلخ نكند اما با هم رفتند و ديگر بازنگشتند. تمام صحبتهاي اين آقا دروغ است و هيچ كدام واقعيت ندارند. من از او نخواستم كه شوهرم را بكشد و او خودش به اين كارها دست زده است. با او هيچ رابطه صميمانهاي هم نداشتم و صحبتهايي كه مطرح ميكند دروغ است.
در انتهاي اين جلسه هيات قضايي وارد شور شدند تا براي تعيين سرنوشت متهمين پرونده تصميم گيري كنند.