ماجراي فجيع تجاوز در سوپرماركت به پسري تهران/ هواسمان به او نبود!
میار: مراقب فرزندان خود باشیم
به گزارش میار، گاهی در اثریک غفلت ممکن است اتفاقاتی بیفتدکه تامدتهای مدیدی قابل جبران نباشد.درپروندهای پدرومادری نگران وپریشان به شعبه مراجعه کردند.درابتداازشدت ناراحتی قادربه صحبت کردن نبودند.وقتی خواستم مشخصات شاکی رااخذکنم، دیدم به راحتی قادربه بیان کردن مشخصات نیستند.گفتم چنددقیقهای درسالن مقابل دادگاه منتظرباشید، هروقت به خودتان مسلط شدیدبیایید تاازشما تحقیق شود.هردوبه اتفاق بلندشدندوبه بیرون ازدادگاه رفتند.پس ازچندلحظهای برگشتند.به پدرکودک گفتم ازنظرقانون شمابایدطرح شکایت کنید.اگرنتوانستیدماجراراتوضیح دهیدهمسرتان میگویند.دربرگ شکایت فقط یک جمله کوتاه نوشت: ازکسی که این بلارابه سرپسرم آورده شکایت دارم ومیخواهم فقط اعدام شود.مادرکودک گفت: جمعه تعدادی میهمان ازشهرستان برایمان آمد.برای میهمانان مشغول تدارک ناهارشدم.لیستی رابرای همسرم نوشتم تاآنهارابرای ناهارتهیه کند.همسرم باخودرو رفت وهرآنچه راکه قراربودبخردخریده بود.همه راآوردچیدگوشه آشپزخانه رفت نشست توی پذیرایی وبامیهمانانی که داشتیم مشغول صحبت شد.من هم داخل آشپزخانه سرگرم تدارک ناهاربودم.ناهارکه آماده شددیدم نوشابه نگرفتیم.ساعت حدوددوونیم بود.پسرم راکه یازده سالش هست صداکردم پول دادم تابرودازسوپری نزدیک نوشابه بخرد.اورفت مدتی گذشت ونیامد.چون من وشوهرم هردوسرگرم میهمانان بودیم متوجه تأخیرفرزندم نشدیم.موقع چیدن سفره که خواستم نوشابهها رابیاورم دیدم نوشابه نیست. پسرم هم که ازآن موقع برای خریدنوشابه رفته بودهنوزبرنگشته بود.سریع شوهرم راصدازدم وخواستم بروددنبال آرش که تأخیرکرده است.بعدازچندلحظه دیدم دست آرش راگرفته و به اتفاق برگشتند.ازپسرم پرسیدم پس نوشابه چی شد؟باناراحتی گفت سوپری بسته بود.گفتم اگربسته بودتواین نیم ساعت توکجابودی؟یک دفعه زدزیرگریه.ازشوهرم پرسیدم بچه کجابود؟گفت نشسته بودروی پلههای بیرون وسرش راگذاشته بودروی زانوهایش.تامن رادیدبلندشدآمدخانه.من هم پیش خودم گفتم شایدمغازه بسته بوده آمده نشسته اینجا.چون گریه پسرم غیرطبیعی بود،من دستش راگرفتم بردم داخل اتاق.گفتم چی شده؟ دوباره زدزیر گریه .گفتم آخه چی شده؟گفت هیچی.پرسیدم اگرهیچی نشده پس برای چه گریه میکنی؟گفت اگریک چیزی رابگم بامن دعوانمیکنید؟گفتم نه که دعوانمیکنیم.درحالی که گریه میکردگفت پسرسوپری بامن کاربدانجام داد.باشنیدن این حرف چشمم سیاهی رفت وسرم گیج خورد.یک جوری خودم راکنترل کردم.شوهرم راکه بیرون اتاق بودصدازدم.سریع در رابازکردآمدداخل.آرش گفت پیش باباروم نمیشه بگم.شوهرم اورابغل کردوبوسیدوگفت هرچی شده بگو.پسرم گفت وقتی من رفتم داخل مغازه پول رادادم وگفتم نوشابه میخواهم.سوپری گفت بروخودت آن پشت ازیخچال بردار.تامن رفتم در یخچال رابازکنم دیدم سوپری رفت در مغازه را ازداخل قفل کردوبعدباچاقویی که داشت آمدسراغ من.گفت در مغازه قفل است سروصدایت بهجایی نمیرسد.اگرهم به حرف من گوش نکنی بااین چاقوگردنت رامیبرم.من راخواباندروی زمین وکاربدانجام داد.تااین حرف رازدشوهرم مثل فنرازجایش پرید.بچه راگذاشت زمین وگفت اگربجنبیم چون زمان زیادی نگذشته ممکن است بتوانیم پسره رابگیریم.میهمانهاهم که ازموضوع مطلع شده بودندهمه ناهاررارهاکردندوازسرسفره بلندشدند.گفتندبه پلیس 110 زنگ بزنید.تاآمدن پلیس ابتدارفتیم در مغازه. دیدیم بسته است.دومأمورپلیس موتورسوارهم سررسیدند.پارک کوچکی که درآن نزدیکی بود وکوچه وخیابانهای اطراف،همه رازیروروکردیم.پسره انگارآب شده بودرفته بودتوی زمین.پس ازاخذشکایت شاکی، برای دستگیری متهم اقدام وسرانجام باتلاش مأمورین دستگیرشد.
دکترمحمدباقر قربانزاده رئیس دادگاه کیفری یک استان تهران