نقدی بر فیلم سینمایی سرو زیر آب
نگاه اساطیری سازنده به نام سیاوش و شهید وطن که یزد یا لرستان یا تهران یا هر جای دیگر نمیشناسد نیز در این فیلم و تعلق آن نه به دین خاص بلکه به همه ی سرزمین و همچنین بی سر بودن این شهید نیز مانند سید و سالار شهیدان، جای تحسین دارد. اصولاً بر مبنای چنین نگاهی فیلم ساختن در لایههای پنهان فیلم و همچنین همگن سازی شهیدان پاک این سرزمین در سایه این نگاه اساطیری ایرانی در خور توجه است.
در سروزیرآب شاهد کارگردانی حساب شده ای هستیم که با ظرافت تمام به موضوع حساسی پرداخته است که شاید برای خیلی از جوانان امروز دیگر اهمیت خود را از دست داده بود اما حالا با این فیلم نسل جوان غرب زده امروز هم به اهمیت موضوع شهیدان گمنامی که در دوران هشت سال دفاع مقدس، به جنگ می رفتند و بدون هیچ ادعایی به درجه والای شهادت می رسیدند، پی می برد.
در این فیلم همچون ملکه پرداخت های فیلمنامه نویس به شخصیت های فیلم در خور توجه است آن هم وقتی که سینمای ما از مدت ها پیش، شخصیت پردازی را از لیست اولویت های خود کنار گذاشته و بیشتر از همه به ژانری توجه می کند که قرار است در آن مخاطب را جذب فیلم می کند چراکه فیلمسازان به شدت نگران گیشه هستند و دوست ندارند تجربه جدیدی را در ژانرهایی که خیلی وقت است در ایران جواب پس نداده به اجرا بگذارند.
به واقع دوستداران سینما نمی توانند این فیلم را تحسین نکنند چراکه اثری جدی را در برابر خود می بینند که ابدا قرار نیست مخاطبش را پس بزند و در عوض با داستانی که روایت می شود مخاطبان را هر لحظه به واقعیت شهدای گمنام نزدیک می کند و عجیبتر از همه اینها شخصیت اصلی فیلم است که ما را با خود همراه می سازد اما این را هم باید اعتراف کرد که همچنان فیلم یک پایه اش می لنگد.
« سرو زیر آب » علی رغم در اختیار داشتن سوژه ای مهم و بکر، خلاقیت بالایی در پرورش موقعیت ندارد و صرفاً با در کنار هم قرار دادن پیروان دو دین متفاوت زرتشتی و مسلمان، قصد دارد تضادهای این دو را به تصویر بکشد و به یک نتیجه اخلاقی برسد. روش رسیدن به این هدف در « سرو زیر آب » به حدی ساده و غیر سینمایی است که فیلم را برای قاب تلویزیون رسمیت می بخشد. فیلمنامه به شدت از هم گسیخته است اما باید این را هم اعتراف کرد که فیلم به لحاظ کارگردانی و بازی بازیگران قابل تقدیر است و نمیتوان خللی در آن از این بابت وارد کرد. تصویرهای زرین دست مخصوصاً در بخشی از داستان که در روستاهای یزد و لرستان می گذرد بسیار چشم نواز و استادانه است. این تصاویر در انبوه بارانهای موجود در فیلم و همچنین در زیر آب کاملا کنترل شده و خوب و شایسته تقدیر است. همین منوال در طراحی صحنه و لباس نیز در روستاهای گوناگون و لوکیشنهای متعدد و سخت روستایی از این حیث نیز کاملاً رعایت شده است و همانطور که اشاره کردیم، بازیها نیز خوب و استاندارد است.
سادگی در روایت و دوری از حاشیه و شعارپردازی، برگ برنده آهنگر در روایت این فیلم است است اما آنچه این درام را تا این حد تأثیرگذار می کند، تفاوت شخصیتها و جایگاهشان است. آدمهایی که از ریشه باهم تفاوت دارند، یکی روستایی است، دیگری شهری، یکی هم مسلمان و یکی دیگر زرتشتی؛ آنوقت است که همه شعارهای جنگ تازه رنگ واقعیت میگیرند، ایثار، در کنار هم ایستادن و جنگیدن، در کنار هم به خاک و خون کشیده شدن و در کنار هم عزای رفتگان را برگزار کردن، اینها دیگر اینجا شعار نیستند، واقعیتهایی هستند که هشت سال بر این مردم تحمیل شد و آثار آن هنوز باقی است.
همچنین این فیلم بدون اغراق نمایی ها و درشت گویی ها و شعار زدگی ها می تواند حس اش را به بیننده منتقل کند. از سکانس های مثال زدنی فیلم می توان به آن نمایی اشاره کرد که مادر شهید زرتشتی با بازی خوب مهتاب نصیر پور، عکس پسر شهیدش را در کنار عکس سیاوش مسلمان می گذارد. آرامش چهره ی مادر و این اکت مشخص بدون هیچ دیالوگی احساس را منتقل می کند و مخاطب از همان بازی دقیق و کارگردانی درست است که می تواند پی به این ببرد که آرامگاه از آن پسر همین مادر است.
نویسنده: زینب سادات موسوی نیا