یکشنبه، 30 اردیبهشت 1403
پایگاه خبری میار » اجتماعی » قضایی و حقوقی » جزئيات تجاوز فجيع به زني در فرحزاد كه مرگ وحشتناك سرانجامش بود+‌تصوير

جزئيات تجاوز فجيع به زني در فرحزاد كه مرگ وحشتناك سرانجامش بود+‌تصوير

0
485
کد خبر: 19190

میار: رابطه شوم يك مرد با زني بيوه، بلاي جانش شد.

جزئيات يك جنايت

ساعت 7 صبح روز 24 مهر ماه سال جاري بود كه مأموران کلانتری 142 کن در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام کردند جسد سوخته مرد جوانی میان فضای سبز و درختان در شهرزیبا، حوالی کانون اصلاح و تربیت استان تهران کشف شده است.

دقایقی بعد از اعلام این خبر محسن مدیرروستا؛ بازپرس امور جنایی تهران به همراه اکیپ تشخیص هویت آگاهی در صحنه جرم حاضر شده و مشغول تحقیقات درباره این پرونده شدند.بررسی اولیه نشان از اين داشت كه مقتول با چندین ضربه چاقو پنج الي شش ضربه به قتل رسیده و پس از آن از محل ديگري به محل كشف جسد منتقل و سوزانده شده است.در نهایت با دستور محسن مدیرروستا؛ بازپرس ویژه قتل پایتخت جسد مقتول برای بررسی بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات برای شناسایی متهم یا متهمان این پرونده در دستور کار مأموران اداره آگاهی قرار گرفت.

پاي يك زن درميان است

بالاخره هويت جسد كه هيچ كارت هويتي نداشت توسط خانواده اش شناسايي و مشخص شد او اواخر با يك زن افغان در ارتباط بوده است. به دليل اينكه چنين رابطه اي مشكوك بود سريعا ماموران به محل زندگي اين زن رفتند و وقتي او را مورد بازجويي قرار دادند متوجه شدند كه او در حال اسباب كشي از خانه است و دو پسر جوان نيز در محل حضور داشتند كه آنها نيز خودشان را فاميل اين زن افغان معرفي كردند.

بنابراين گزارش، در نتيجه هر سه نفر در محل بازداشت و پنج فرزند زن افغان به يكي از آشنايانش تحويل داده شد تا تحقيقات در رابطه با موضوع تكميل شود.

تحقيقات اوليه مبني بر اين بود كه زن افغان از سوي مرد جواني كه جسد سوخته شده اش حوالي كانون اصلاح و تربيت كشف شده بود مورد تعدي قرار گرفته و برادر شوهرهاي اين زن بعد از اين اتفاق تصميم گرفته بودند كه مرد ايراني را ادب كرده و بعد از اينكه او را با چاقو كشته جسدش را سوزانده بودند.

اواخر هفته گذشته بالاخره زن جوان به شعبه ششم بازپرسي دادسراي امور جنايي منتقل شد و در برابر بازپرس به سوالات مربوطه پاسخ داد كه در ادامه مي خوانيد.

گفت و گو با متهم

چطور با مقتول آشنا شدي؟

من افغان هستم و بعد از اينكه در افغانستان جنگ در گرفت و روستاي ما توسط طالبان نابود شد مجبور شدم كه به ايران بيايم. آن موقع تازه شوهر كرده بودم و سه بچه خردسال داشتم كه بعد از آمدن به تهران دو فرزند ديگر نيز به دنيا آوردم. شوهرم بعد از مدتي فوت شد و پدرم و برادرشوهر هايم به تهران آمدند و نزديكي ما در محله فرحزاد تهران زندگي كردند. از آنجايي كه زندگي خيلي سخت بود و من نيز بيماري كليوي داشتم و در نتيجه نمي توانستم كاري انجام بدهم با پدرشوهرم صحبت كردم و او نيز سه پسر كوچكم را به همراه پسرهاي خودش به چهارراه فرستاد تا مدتي با پاك كردن شيشه ماشين و جوراب فروشي كسب درآمد كنند. فرزندان من بيشتر جوراب فروشي مي كردند و برادرشوهرهايم شيشه پاك مي كردند و درآمدي هم كه از اين راه به دست مي آورديم آنقدرها نبود. شبي بود كه 100 هزار تومان مي شد و شبي هم بود كه 30 هزار تومان بيشتر درآمد نداشتيم اما خداراشكر بالاخره زندگي را با هزار سختي و بدبختي مي گذرانديم و من هم براي بيماري ام با يكي از خيران در ايران آشنا شده بودم كه او برايم كارهاي بيماري ام را انجام مي داد. يك روز كه بچه هايم براي كار كردن سر چهارراه ايستاده بودند يكي از برادرشوهرهايم تصادف كرد. آسيب چنداني نديده بود اما خب ما خيلي نگران شده بوديم و سريع به همراه خانواده شوهرم به بيمارستان رفتيم كه همين آقا يعني مقتول ما را سوار ماشين اش كرد و به صورت دربستي ما را به بيمارستان رساند. با او در ميانه راه صحبت مي كردم و از كار و سختي هاي آن مي گفتم كه به من پيشنهاد داد پسرم را به كار مكانيكي ببرد تا دست پسر بزرگم به دهانش برسد و بتواند خرجي ما را با يك كار آبرومندانه در بياورد. وقتي پيشنهاد او را شنيدم قبول كردم كه پسرم را به عنوان كارگر نزد او بفرستم و او نيز از من شماره و آدرس م را گرفت تا هفته بعد به سراغ پسرم بيايد و او را براي كار نزد خودش ببرد.

پس پسرت نزد او كار مي كرد؟

شايد دو هفته هم نشد كه پسرم نزد او كار كرد. پسرم را به زور با خودش مي برد به طوريكه پسرم بعد از دو سه روز گريه مي كرد و مي گفت ديگر نمي خواهم نزد او بروم و كار كنم. خيلي نامرد بود و وقتي ديدم پسرم نمي تواند نزد او كار كند تصميم گرفتم او را سر همان كار قبلش بازگردانم و وقتي آن نامرد نزدم آمد تا دوباره پسرم را به سر كار ببرد گفتم كه ديگر او نمي آيد اما او گفت بگزار داخل بيايم و كاري دارم و پايش را لاي در خانه گذاشته بود اما من مقاومت كردم كه او به زور در را باز كرد و داخل شد و  در اتاق مرا مورد آزار و اذيت قرار داد.

بعد از آن هم نزدت آمد؟

پنج بار ديگر هم نزدم آمد. روز اول كه داخل خانه شد همه چيز را به هم ريخت. شيشه ها و در خانه را شكست و هيچ شي ئئ سالم در خانه نگذاشت. خيلي ناراحت شده بودم. او هم كتكم زده بود هم به من تجاوز كرده بود. دخترانم كه از مدرسه بازگشتند او را ديدند اما او هيچ اهميتي به دخترانم نداد و مرا باز هم كتك زد. دختر كوچكترم كه او را ديده بود به او مي گفت عمو مادرم را اذيت نكن اما او گوش نمي كرد و باز هم مرا اذيت مي كرد. به من مي گفت اگر به كسي چيزي بگويي تو را مقابل چشمان بچه هايت مورد تجاوز قرار مي دهم. آنقدر گستاخ شده بود كه بار هاي بعدي به پسرانم نيز اهميتي نمي داد و جلوي آنها نيز مرا كتك مي زد. همين شد كه بالاخره برادران شوهرم ماجرا را فهميدند و به سراغم آمدند.

همانجا با او درگير شدند؟

در خانه مان ماندند و از من ماجرا را پرسيدند. راستش را بخواهيد حتي يك بار در را به رويش باز نكردم تا داخل خانه نيايد اما او از بالاي پنجره وارد خانه شده و مرا مورد تجاوز قرار داده بود. خيلي اذيتم كرده بود. با اينحال به برادران شوهرم گفتم با او كاري نداشته باشند اما آنها گفتند تو وقتي آمد در را باز كن برو داخل اتاق و دخترانت را نيز با خودت ببر تا ما خودمان با او صحبت كنيم.

پس تو نديدي چه اتفاقي افتاد؟

نه. وقتي آن نامرد آمد در را باز كردم كه مثل گذشته داخل شد و دو برادر شوهرم دستان او را گرفتند و به پذيرايي بردند و من هم دخترانم را به اتاق ديگري بردم تا آنها چيزي از ماجرا نبينند. فقط سر و صداي كتك كاري شنيدم و بعد از اينكه صداها خوابيد به پذيرايي برگشتم. وقتي رسيدم ديگر نه برادران شوهرانم حضور داشتند و نه مقتول بود بلكه خون روي زمين ريخته بود. بعد از آن ديگر هيچ خبري از برادران شوهرم ندارم. آنها نيستند و به پليس هم آدرس خانه پدر شوهرم را دادم اما از آنها هيچ اثري پيدا نكردند.

دو نفري كه بازداشت شده اند برادران شوهرت نيستند؟

خير، آنها فاميل هاي خودم هستند كه آن روز خانه من آمده بودند. يكي از آنها تازه آمده بود و ديگري از چند روز قبل آمده بود تا كمك كند بتوانيم هرچه زودتر اسباب كشي كنيم و از آن خانه كه از آن خاطرات خيلي بدي داشتم را ترك كنيم. الان بچه هايم نيز نزد خواهر شوهرم هستند و براي آنها نگران هستم. آنها بالاخره مادر مي خواهند تا بزرگ شوند. پدر كه ندارند و از وقتي هم كه من به اينجا آمده ام بي مادر شده اند. در اين ماجرا من نيز مقصر نبودم و اصلا نمي دانم برادر شوهرانم چه بلايي سر آن نامرد آورده اند و از شما تقاضا مي كنم كه مرا هرچه زودتر آزاد كنيد تا بتوانم بروم نزد بچه هايم.

دسته بندی: قضایی و حقوقی / اسلاید
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید