جمعه، 14 اردیبهشت 1403
پایگاه خبری میار » اجتماعی » خانواده و جوانان » سارق کثیف به دخترعمه خودش هم رحم نکرد| او جیغ و داد می کرد و...

سارق کثیف به دخترعمه خودش هم رحم نکرد| او جیغ و داد می کرد و...

0
333
کد خبر: 17191
میار: ساعت هواخوری است و هریک بیرون درفضای باز مشغول کاری هستند اما او در حالی که کلافه به نظر می رسد مدام مسیر کوتاهی را می رود و بر می گردد. سن کمی دارد می اندیشد به راه هایی که هنوز نرفته است زیرا باید در محیطی غیر از زندان تلاش می کرد تا خود را به اهداف آینده اش نزدیک کند. تقاضای صحبت می کنم اما سرش تکان می دهد و می رود، گویا حوصله ندارد اما تصمیمش عوض می شود، بر می گردد و می گوید دلم می خواهد بنویسی تا برای هم سن و سال هایم عبرتی شود.«رضا» شروع به صحبت می کند و می گوید: 13 سالم بود که مادرم را از دست دادم، هنوز مرگش را باور نکرده بودم که پدرم زن گرفت و داغی سنگین تر از غم مادر بر دل من و خواهر و برادرانم گذاشت چون نامادری ام از اول شمشیرش را برای ما از رو بسته بود و به هیچ وجه نمی توانست یا نمی خواست با ما خوب رفتار کند. من چون فرزند اول خانواده بودم از خواهر و برادرهایم دفاع می کردم و برای همین نامادری ام از من متفر بود و حس خوبی به من نداشت.وی ادامه می دهد: 17 سالم که شد برای این که از دست من راحت شود پدرم را مجبور کرد برایم زن بگیرد و من هم تن به ازدواج دادم و از بد روزگار زندگی مشترکم خوب رقم نخورد و به یک سال نکشید چون همسرم هم 15 ساله بود و هر دوی ما به شاید  بلوغ فکری نرسیده بودیم بنابراین هر روز دعوا و درگیری داشتیم و سرانجام از هم جدا شدیم.رضا در حالی که با چوب روی زمین خط خطی می کند و سرش رو به پایین است می گوید: بعد از طلاقم از خانواده دور و به دوستانم نزدیک شدم و چون بی پولی را در زندگی مشترک تجربه کرده بودم و نمی خواستم دیگر بی پول باشم دست به سرقت زدم و پدرم که از دیر رفتن های من به خانه شاکی و خسته شده بود تصمیم گرفت بار دیگر برایم زن بگیرد و این بار با دختر عمه ام ازدواج کردم.وی با لبخندی که مشخص است  یادآوری خاطره ای خوب در زندگی اش است ادامه می دهد: اوایل، زندگی خوبی داشتیم چون هم تجربه زندگی قبل را داشتم و هم با پول هایی که از سرقت های متعدد به دست آورده بودم برخلاف زندگی قبلی مشکل مالی با هم نداشتیم اما باز هم به دلیل سن کم قدر زندگی و همسرم را ندانستم و رفیق بازی را ترجیح دادم، تا جایی که دو سه روز یک بار به خانه می رفتم و همین موضوع سبب اختلاف با همسرم شد.او اندوهگین سرش را به حالت افسوس تکان می دهد و می افزاید: مراسم عروسی یکی از اقوام بود، بعد از سه روز به خانه برگشتم و با همسرم دعوای لفظی داشتیم سپس از عصبانیت شدیدی که بر اثر بی خوابی با دوستانم و دورهمی های شبانه داشتم به او حمله کردم و او را زدم. پس از آن دعوا همسرم با من به عروسی نیامد و به تنهایی رفتم و تا نیمه های شب آن جا بودم.وی می گوید: نیمه های شب وقتی به خانه آمدم همسرم را افتاده در گوشه خانه دیدم بدنش سرد شده بود، ترسیدم و یاد دعوای لفظی سر شب و ضربه هایی افتادم که بر اثر کتک کاری به او وارد کردم، ناخودآگاه شروع به داد و بیداد کردم و فکرش را هم نمی کردم که ناخواسته او را کشته باشم، مادر همسرم که عمه ام است به داخل خانه آمد و دخترش را بیهوش روی زمین دید.رضا این بار با صدای بلندتری می گوید: هر چه به عمه ام می گفتم کار من نیست و من همسرم را دوست داشتم باور نمی کرد و فقط داد و بیداد می کرد. با پلیس تماس گرفت و من را به اتهام قتل همسرم دستگیر کردند.او در حالی که حرفش را می خورد و سعی می کند جلوی اشک هایش را بگیرد ادامه می دهد: همسرم را دوست داشتم اما سن کمم سبب همه ندانم کاری هایم شده بود، در این سن نیاز بیشتری داشتم که با دوستانم تفریح کنم تا این که در قید زندگی باشم، نباید تن به ازدواج در این سن می دادم و دو زن دیگر را به همراه خودم بدبخت می کردم.وی بیان می کند: بعد از چند ماه که در زندان بودم پزشکی قانونی مرگ همسرم به دلیل کتک کاری را رد و دلیل آن را استرس شدید و حمله قلبی اعلام کرد، اما برای سرقت هایی که انجام دادم در زندان هستم.رضا  گاهی به فکر فرو می رود احساس می کنم قصد دارد از باتلاقی که در آن فرو رفته است نجات پیدا کند. پشیمانی در او محسوس است، می گوید: روزهای زندان سخت می گذرد اما شاید اگر بیرون بودم مثل قبل به کارهای بچه گانه ام ادامه می دادم، این جا ساعت های زیادی را به گذشته و آینده فکر می کنم به همین دلیل در کلاس های نهضت سواد آموزی زندان ثبت نام کردم تا نوشتن و خواندن را یاد بگیرم و روزهایم به بطالت نگذرد و بعد هم بتوانم کار درست و حسابی پیدا کنم که دیگر سمت وسوی  سرقت نروم زیرا نه تنها پولی به افزوده ام اضافه نکرد بلکه هر چه را هم داشتم از دست دادم.
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید