قاتل ابولفضل 4 تير ماه محاكمه مي شود| او با بهانه كفتر نشان دادن پسربچه 11 ساله بيچاره را بالاي پشت بام برد و آنجا....+تصوير و گفتگو با متهم
میار: مرد همسایه عامل قتل ابوالفضل ۱۱ساله که با ۸۹ ضربه چاقو از او را از پا درآورده بود چهارم تیر ماه علنی محاکمه می شود.
مرد همسایه که ابوالفضل را کشته بود در بازجوییها در تشریح این جنایت گفت: مادرم چند روزی بود که به سفر رفته بود و من تنها در خانه بودم. سالها پیش وقتی هم سن و سال ابوالفضل بودم و در پارک رازی بازی می کردم یک مرد مرا به بهانه نشان دادن کبوتر به خانهاش کشاند و آزارم داد. همان ماجرا آیندهام را تباه کرد.من مدتها بود به بیماری اعصاب و روان مبتلا شده بودم و زندگی خوبی نداشتم.
من نمیخواستم ابوالفضل هم زندگی تلخی مانند من داشته باشد.چون می دانستم وقتی ابوالفضل یکساله بوده پدر و مادرش از هم جدا شده اند مطمئن بودم به سرنوشت من دچار می شد. به همین خاطر به بهانه نشان دادن کبوترهایم او را به پشت بام بردم و در لانه کبوترها با چاقو او را کشتم.سپس جنازه را داخل چمدان گذاشتم و از برادرم کمک گرفتم. ما یک پراید کرایه کردیم و چمدان را با کمک هم داخل ماشین گذاشتیم و آن را در ۶۰ کیلیومتری جاده قم رها کردیم.
این متهم که سلامت روانی اش از سوی کمیسیون پزشکی قانونی تایید شده است چهارم تیرماه در شعبه نهم دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه می شود.
گفتوگوی ويژه خبرنگار ما را با متهم به قتل در ادامه میخوانید.
چقدر درس خواندهای؟
سیکل دارم.
مشغول کار بودی؟
نه.تازه سربازیام تمام شده بود و دنبال کار میگشتم.
چند خواهر و برادر داری؟
یک برادر و یک خواهر دارم. پدرم فوت شده و من همراه مادرم در خانه پدری زندگی میکردم.
وقتی نقشه قتل ابوالفضل را کشیدی در خانه تنها بودی؟
مادرم چند روزی بود که به سفر رفته بود.ولی در طبقه بالای خانهمان خواهرم و همسرش و برادرم و زن و بچهاش زندگی میکردند.
چرا پسر همسایه را کشتی؟
چون نمیخواستم سرنوشت تلخی مانند من داشته باشد.
خودت چه سرنوشت تلخی داشتی؟
سالها پیش وقتی هم سن و سال ابوالفضل بودم و در پارک رازی بازی میکردم یک مرد مرا به بهانه نشان دادن کبوتر به خانهاش کشاند و آزارم داد. همان ماجرا آیندهام را تباه کرد. من مدتها بود به بیماری اعصاب و روان مبتلا شده بودم و زندگی خوبی نداشتم. من نمیخواستم ابوالفضل هم زندگی تلخی مانند من داشته باشد.
چرا فکر میکردی ممکن است او هم چنین سرنوشتی داشته باشد؟
من ابوالفضل را میشناختم. میدانستم پدر و مادرش از هم جدا شدهاند. او را بیشتر روزها در خیابان یا پارک میدیدم که مشغول بازی بود. بچههای طلاق یا بچههایی که زیاد در کوچه و خیابان هستند بیشتر چنین ماجراهایی برایشان پیش میآید.
ادعا میکنی از بیماری اعصاب رنج میبردی و به افسردگی مبتلا بودی. پس چرا پزشکی قانونی این موضوع را تائید نکرده است؟
نمی دانم. کمیسیون 3 نفره پزشکی قانونی سلامت روانیام را تائید کرد.
اما وکیلم اعتراض کرد. کمیسیون 5 نفره هم اعلام کرد بیمار نیستم. من از همان سالهایی که در پارک مورد آزار قرار گرفتم به افسردگی مبتلا شدم.
چطور ابوالفضل را به خانه کشاندی و او را کشتی؟
ما در یک محل زندگی میکنیم. او میدانست صاحب چندین کبوتر هستم. به بهانه نشان دادن کبوترهایم او را به پشت بام بردم و در لانه کبوترها با چاقو به جانش افتادم.
چند ضربه چاقو به او زدی؟
نمی دانم.پزشکی قانونی گفته بود بیش از 50 ضربه ولی حالا که پرونده ام به شعبه 9 دادگاه کیفری رفته پزشکی قانونی جای 89 بریدگی را روی جسد تائید کرده است.
وقتی ضربهها را به پسربچه میزدی چه عکسالعملی نشان میداد؟
چیزی به خاطر ندارم. من فقط ضربهها را پشت سر هم به او میزدم.
میدانی خانواده ابوالفضل بهخاطر شدت جراحات نتوانستند او را شناسایی کنند و پسرشان را از روی نشان ماهگرفتگی روی بدنش شناختند؟
من اصلا کشتن ابوالفضل را بهخاطر ندارم. فقط بعضی شبها در خواب صدای گریه ابوالفضل را میشنوم.
چرا برای حمل جنازه از برادرت کمک گرفتی؟
نمیتوانستم جنازه را به تنهایی از خانه خارج کنم. به همین خاطر موضوع را به برادرم گفتم.ما جنازه را نایلون پیچ کردیم و آن را داخل چمدان گذاشتیم. سپس برادرم یک پراید کرایه کرد و ما چمدان را با کمک هم داخل ماشین گذاشتیم و آن را در 60 کیلومتری جاده قم رها کردیم.
راننده ماشین به شما شک نکرده بود؟
نه. فکر میکرد مسافر هستیم .
وقتی برادرت به خانهتان آمد و با جنازه روبهرو شد چه عکسالعملی نشان داد؟
او شوکه شده بود .ولی وقتی دید من خیلی ترسیدهام قول داد کمکم کند.
چه موقع به قتل اعتراف کردی؟
وقتی خبر گم شدن ابوالفضل در محلهمان در خیابان رباطکریم پیچید همه برای پیدا کردن او بسیج شدند. حتی برادرم هم برای کمک رفت.ولی یک روز بعد پلیس مرا بهعنوان مظنون دستگیر کرد.
پلیس به آثار بریدگی روی دستم شک کرد. به دروغ گفتم دستم را موقع خرد کردن مرغ بریدهام. من حرفی نزدم و سکوت کردم اما چهارمین روز ناچار شدم حقیقت را بگویم.
در این مدت با اولیایدم ملاقات نکردهای؟
نه آنها را ندیدهام. فقط شنیدهام برایم حکم اعدام در ملاعام خواستهاند. برادرم از سالها قبل با پدر ابوالفضل دوست صمیمی بود.
فکر میکنی وقتی در دادگاه با آنها روبهرو شوی چه عکسالعملی نشان دهند؟
نمیدانم.
پشیمان نیستی؟
نه اگر ابوالفضل کشته نمیشد سرنوشتی مانند من داشت.
آدرس کوتاه خبر: