اکران یک فیلم روشنفکریزده عجیب در سینمای ایران
فیلم «بیحسی موضعی» که این روزها بر پرده اکران و نمایش آنلاین قرار دارد، قصهای است که روشنفکری را به عنوان محور اصلی روایت خویش برگزیده اما در نمایش آن یکسره به اغراق متوسل میشود.
به گزارش میار، داستانِ فیلم در مورد مردی به نام جلال (حبیب رضایی) دانشجوی سابق رشته فلسفهاست. او میداند که خواهرش (باران کوثری) به بیماری دو قطبی مبتلاست. خواهرش به تازگی با مردی به نام شاهرخ (پارسا پیروز فر) ازدواج کردهاست. با فهمیدن ازدواج این دو، جلال خانه را ترک میکند تا به خانه دوستش، بهمن، (سهیل مستجابیان) که یک آهنگ ساز زیرزمینی است، برود. در مسیر رفتن به خانه ی بهمن، جلال با راننده تاکسیِ متفاوتی به نام ناصر (حسن معجوبی) آشنا میشود و این چند نفر شب عجیبی را کنار هم میگذرانند.
اولین نکتهای که در مورد این فیلم به ذهن مخاطب میرسد شباهت آن با فیلم دیگری است که اتفاقا موضوع محوری آن هم تاکید و تمرکز بر نوعی از پوچی بود: اسب حیوان عجیبی است (عبدالرضا کاهانی، ۱۳۸۹). شاید مشابهتهای زیادی این دو فیلم با یکدیگر که اصلا کم نیستند (مواردی چون سرگردانی و بیهدفی شخصیتها، روایت بخش زیادی از قصه در فضای خارجی و عمدتا خیابان، استفاده از بازیگران و اسامی یکسانی چون باران کوثری، حبیب رضایی و پارسا پیروزفر، روایت داستان در شب و...) نتیجه سالهای همکاری مهکام با کاهانی باشد.
آنچه مشخص است این که نویسنده و کارگردان در این فضای داستان، به دنبال تعریف شخصیتها با توسل به شکلی از روشنفکری اغراق شدهاست؛ شاید انتقاد اصلی از فیلم بی حسی موضوعی را بتوان در سخنان اخیر حسین مهکام در خلال نشست خبری این فیلم (۲۶ شهریور۹۹) در موزه سینما دید، جایی که مهکام در معرفی این فیلم گفت: اسم این فیلم ابتدا قلاده سگ شکاری و فیلمنامهای بود که سال ۹۱ نوشته بودم و تصمیم داشتم اولین فیلم سینمایی من باشد اما هیچ تهیهکننده و سرمایهگذاری پای این فیلم نیامد، زیرا عقیده داشتند فیلم زیاد از حد روشنفکری است.
این زیاد از حد روشنفکری بودن که نویسنده و کارگردان بی حسی موضعی مطرح میسازد و در ابتدا باعث عدم اقبال سرمایهگذاران برای تولید این فیلم بوده، در حقیقت عامل اصلی دلزدگی از فیلم و عدم اقبال عموم نسبت به آن است؛ در حقیقت این فیلم برای قشر خاصی ساخته شدهاست؛ روشنفکرانی که ادبیات، سبک زندگی و شیوه فکری و فلسفی خود را دارند؛ اما در پرداخت به این موضوع آنچنان اغراق شدهاست که شاید فیلم را برای مخاطبان هدفش هم غیرجذاب سازد. در حقیقت در توجه و تمرکز بر این روشنفکری مدنظر کارگردان، فیلم آن قدر پیش رفته که از آن سوی بام افتادهاست.
تعامل کارگردان و فیلمنامهنویس به حاشیه رفتهاست
در راستای همین نمایش روشنفکری اغراق شده، شخصیتهای این فیلم همگی تیپ هستند: زن بی ثبات (دارای اختلال دو قطبی)، معتادی پولدار (و خوش قیافه)، نویسنده روشنفکر (دانشجوی سابق فلسفه با افکار پریشان که خاص لباس میپوشد و دائم سیگار میکشد)، خوانندهای زیرزمینی (که عجیب حرف میزند و دائم لبخند میزند) و راننده تاکسی (که مرموز است و عجیب).
نکته آزاردهنده اما بی هدفی و سرگشتگی این تیپها در زندگی است؛ فیلم که در یک شب سرد پاییزی با این تیپها همراه میشود و بخشی از عقاید و مواجهه آنان را با موضوعات زندگی به تصویر میکشد، هیچ هدف و سرانجام مشخصی ندارد و همانطور بی مقدمه و عجیب که شروع میشود به پایان میرسد با این تفاوت که در ابتدا مخاطب مشتاق است و علاقمند به تماشا و کشف روابط و شناخت شخصیتها و در پایان دلزدهاست از ریتم و روایت و شکل داستان.
یکی از ایرادهای اساسی که به صورت عام به سینمای ایران در سالهای اخیر وارد شده این است که کارگردانان و فیلمسازان ما در سالهای اخیر به شدت حرفه فیلمنامه نویسی را به حاشیه رانده و قدرت و نقش برجسته این سمت در فیلمسازی را نادیده گرفتهاند؛ در حقیقت خلا حضور ادبیات نمایشی با تمام اصول و چهارچوبهای حرفهای آن این روزها در سینمای ایران به شدت احساس میشود؛ موضوع در مورد بی حسی موضوعی قدری متفاوت است و متوجه نقش کارگردان میشود؛ بخشی دیگر از مشکل به آنجایی باز میگردد که افراد حتما میخواهند خودشان نوشتههای خودشان را بسازند و این موضوع نه تنها همکاری نقشها در تولید اثر سینمایی را کمرنگ که اساسا نابود میسازد؛ در حقیقت بخشی از موفقیت و درخشش یک قصه از خروجی تعامل کارگردان و نویسنده اثر بیرون میآید؛ موضوعی که در سالهای اخیر به دلیل اصرار کارگردانان به نوشتن فیلمنامه و از آن سو تمایل فیلم نامه نویسان به کارگردانی، بیش از پیش به حاشیه رفتهاست.
صدای جنابخان در پس زمینه بی حسی موضعی
بی شک یکی از نکات جذاب بی حسی موضعی صدای محمد بحرانی (صداپیشه و بازیگر سینما و تلویزیون) در نقش گزارشگر تلویزیونی (مسابقه فوتبال) است؛ بحرانی را هرگز در این فیلم نمیبینیم اما صدای او در تمام لحظات فیلم در کوچه و خیابان (روزنامه فروشی که در دکه اش با صدای بلند فوتبال میبیند) در اتوبوس و تاکسی (جایی که رادیوی ماشین روشن است) و در خانه و ... میشنویم؛ صدایی که با پس زمینه داستان هماهنگ است و در سیاقی عجیب بازی و اتفاقات آن را گزارش میکند؛ البته که در این گزارش با تاکید بر اسامی خاص یا لحن بیان و ... طنز بامزهای را ایجاد میکند که شاید آبی بر آتش بیهدفی و سیاهی داستان باشد.
یکی از دیالوگهای جاالب این فیلم زمانی بود که جلال در پاسخ به سوال شاهرخ که از او در مورد چرایی نوشتن با یک دستگاه تایپ بسیار قدیمی (که شاید نماد نویسندگی در زمانهای گذشته به نظر میرسد) میپرسد و جلال میگوید «نوشتن درد داره پس بهتره صدا هم داشته باشه». این جمله در توصیف نویسندگی به خصوص نویسندگی دغدغهمند شاید مناسب ترین عبارت ممکن باشد؛ موضوعی که کوتاه و مختصر نشان میدهد که قدرت قلم مصائب خودش را دارد.
حسین مهکام که پیش از این فیلمهای کشیک قلب، آزادی مشروط و آندرانیک را ساخته، در این فیلم علاوه بر بازیگران حرفهای از سهیل مستجابیان، نیز استفاده کردهاست؛ کسی که اگرچه هنر پیشه تئاتر بودهاست اما عمده شناخت مخاطبان از وی کلیپهای کمدیاش در اینستاگرام و فضای مجازی است.
تدوین فیلم را سمانه سزاوار انجام داده و فیلمبرداری آن نیز بر عهده علی تبریزی بودهاست. مهکام در بی حسی موضعی، از آهنگسازی آریا عظیم نژاد بهره برده و تهیه کنندگی آن را هم حبیب رضایی انجام دادهاست.
این فیلم که تولید سال ۱۳۹۷ است به گفته تولیدکنندگاش با هدف روشن نگاه داشتن چراغ سینماها در ایام کرونا از ۱۹ شهریور ۹۹ به اکران درآمدهاست.
منبع:ایرنا
به گزارش میار، داستانِ فیلم در مورد مردی به نام جلال (حبیب رضایی) دانشجوی سابق رشته فلسفهاست. او میداند که خواهرش (باران کوثری) به بیماری دو قطبی مبتلاست. خواهرش به تازگی با مردی به نام شاهرخ (پارسا پیروز فر) ازدواج کردهاست. با فهمیدن ازدواج این دو، جلال خانه را ترک میکند تا به خانه دوستش، بهمن، (سهیل مستجابیان) که یک آهنگ ساز زیرزمینی است، برود. در مسیر رفتن به خانه ی بهمن، جلال با راننده تاکسیِ متفاوتی به نام ناصر (حسن معجوبی) آشنا میشود و این چند نفر شب عجیبی را کنار هم میگذرانند.
اولین نکتهای که در مورد این فیلم به ذهن مخاطب میرسد شباهت آن با فیلم دیگری است که اتفاقا موضوع محوری آن هم تاکید و تمرکز بر نوعی از پوچی بود: اسب حیوان عجیبی است (عبدالرضا کاهانی، ۱۳۸۹). شاید مشابهتهای زیادی این دو فیلم با یکدیگر که اصلا کم نیستند (مواردی چون سرگردانی و بیهدفی شخصیتها، روایت بخش زیادی از قصه در فضای خارجی و عمدتا خیابان، استفاده از بازیگران و اسامی یکسانی چون باران کوثری، حبیب رضایی و پارسا پیروزفر، روایت داستان در شب و...) نتیجه سالهای همکاری مهکام با کاهانی باشد.
آنچه مشخص است این که نویسنده و کارگردان در این فضای داستان، به دنبال تعریف شخصیتها با توسل به شکلی از روشنفکری اغراق شدهاست؛ شاید انتقاد اصلی از فیلم بی حسی موضوعی را بتوان در سخنان اخیر حسین مهکام در خلال نشست خبری این فیلم (۲۶ شهریور۹۹) در موزه سینما دید، جایی که مهکام در معرفی این فیلم گفت: اسم این فیلم ابتدا قلاده سگ شکاری و فیلمنامهای بود که سال ۹۱ نوشته بودم و تصمیم داشتم اولین فیلم سینمایی من باشد اما هیچ تهیهکننده و سرمایهگذاری پای این فیلم نیامد، زیرا عقیده داشتند فیلم زیاد از حد روشنفکری است.
این زیاد از حد روشنفکری بودن که نویسنده و کارگردان بی حسی موضعی مطرح میسازد و در ابتدا باعث عدم اقبال سرمایهگذاران برای تولید این فیلم بوده، در حقیقت عامل اصلی دلزدگی از فیلم و عدم اقبال عموم نسبت به آن است؛ در حقیقت این فیلم برای قشر خاصی ساخته شدهاست؛ روشنفکرانی که ادبیات، سبک زندگی و شیوه فکری و فلسفی خود را دارند؛ اما در پرداخت به این موضوع آنچنان اغراق شدهاست که شاید فیلم را برای مخاطبان هدفش هم غیرجذاب سازد. در حقیقت در توجه و تمرکز بر این روشنفکری مدنظر کارگردان، فیلم آن قدر پیش رفته که از آن سوی بام افتادهاست.
تعامل کارگردان و فیلمنامهنویس به حاشیه رفتهاست
در راستای همین نمایش روشنفکری اغراق شده، شخصیتهای این فیلم همگی تیپ هستند: زن بی ثبات (دارای اختلال دو قطبی)، معتادی پولدار (و خوش قیافه)، نویسنده روشنفکر (دانشجوی سابق فلسفه با افکار پریشان که خاص لباس میپوشد و دائم سیگار میکشد)، خوانندهای زیرزمینی (که عجیب حرف میزند و دائم لبخند میزند) و راننده تاکسی (که مرموز است و عجیب).
نکته آزاردهنده اما بی هدفی و سرگشتگی این تیپها در زندگی است؛ فیلم که در یک شب سرد پاییزی با این تیپها همراه میشود و بخشی از عقاید و مواجهه آنان را با موضوعات زندگی به تصویر میکشد، هیچ هدف و سرانجام مشخصی ندارد و همانطور بی مقدمه و عجیب که شروع میشود به پایان میرسد با این تفاوت که در ابتدا مخاطب مشتاق است و علاقمند به تماشا و کشف روابط و شناخت شخصیتها و در پایان دلزدهاست از ریتم و روایت و شکل داستان.
یکی از ایرادهای اساسی که به صورت عام به سینمای ایران در سالهای اخیر وارد شده این است که کارگردانان و فیلمسازان ما در سالهای اخیر به شدت حرفه فیلمنامه نویسی را به حاشیه رانده و قدرت و نقش برجسته این سمت در فیلمسازی را نادیده گرفتهاند؛ در حقیقت خلا حضور ادبیات نمایشی با تمام اصول و چهارچوبهای حرفهای آن این روزها در سینمای ایران به شدت احساس میشود؛ موضوع در مورد بی حسی موضوعی قدری متفاوت است و متوجه نقش کارگردان میشود؛ بخشی دیگر از مشکل به آنجایی باز میگردد که افراد حتما میخواهند خودشان نوشتههای خودشان را بسازند و این موضوع نه تنها همکاری نقشها در تولید اثر سینمایی را کمرنگ که اساسا نابود میسازد؛ در حقیقت بخشی از موفقیت و درخشش یک قصه از خروجی تعامل کارگردان و نویسنده اثر بیرون میآید؛ موضوعی که در سالهای اخیر به دلیل اصرار کارگردانان به نوشتن فیلمنامه و از آن سو تمایل فیلم نامه نویسان به کارگردانی، بیش از پیش به حاشیه رفتهاست.
صدای جنابخان در پس زمینه بی حسی موضعی
بی شک یکی از نکات جذاب بی حسی موضعی صدای محمد بحرانی (صداپیشه و بازیگر سینما و تلویزیون) در نقش گزارشگر تلویزیونی (مسابقه فوتبال) است؛ بحرانی را هرگز در این فیلم نمیبینیم اما صدای او در تمام لحظات فیلم در کوچه و خیابان (روزنامه فروشی که در دکه اش با صدای بلند فوتبال میبیند) در اتوبوس و تاکسی (جایی که رادیوی ماشین روشن است) و در خانه و ... میشنویم؛ صدایی که با پس زمینه داستان هماهنگ است و در سیاقی عجیب بازی و اتفاقات آن را گزارش میکند؛ البته که در این گزارش با تاکید بر اسامی خاص یا لحن بیان و ... طنز بامزهای را ایجاد میکند که شاید آبی بر آتش بیهدفی و سیاهی داستان باشد.
یکی از دیالوگهای جاالب این فیلم زمانی بود که جلال در پاسخ به سوال شاهرخ که از او در مورد چرایی نوشتن با یک دستگاه تایپ بسیار قدیمی (که شاید نماد نویسندگی در زمانهای گذشته به نظر میرسد) میپرسد و جلال میگوید «نوشتن درد داره پس بهتره صدا هم داشته باشه». این جمله در توصیف نویسندگی به خصوص نویسندگی دغدغهمند شاید مناسب ترین عبارت ممکن باشد؛ موضوعی که کوتاه و مختصر نشان میدهد که قدرت قلم مصائب خودش را دارد.
حسین مهکام که پیش از این فیلمهای کشیک قلب، آزادی مشروط و آندرانیک را ساخته، در این فیلم علاوه بر بازیگران حرفهای از سهیل مستجابیان، نیز استفاده کردهاست؛ کسی که اگرچه هنر پیشه تئاتر بودهاست اما عمده شناخت مخاطبان از وی کلیپهای کمدیاش در اینستاگرام و فضای مجازی است.
تدوین فیلم را سمانه سزاوار انجام داده و فیلمبرداری آن نیز بر عهده علی تبریزی بودهاست. مهکام در بی حسی موضعی، از آهنگسازی آریا عظیم نژاد بهره برده و تهیه کنندگی آن را هم حبیب رضایی انجام دادهاست.
این فیلم که تولید سال ۱۳۹۷ است به گفته تولیدکنندگاش با هدف روشن نگاه داشتن چراغ سینماها در ایام کرونا از ۱۹ شهریور ۹۹ به اکران درآمدهاست.
منبع:ایرنا
دسته بندی: فرهنگی / سینمای ایران
آدرس کوتاه خبر: