دوشنبه، 17 اردیبهشت 1403
پایگاه خبری میار » اجتماعی » انتظامی » داستان یک زن: پدرم به دلیل اعتیاد فوت کرد و شوهرم هم به همان دام افتاد تا اینکه...

داستان یک زن: پدرم به دلیل اعتیاد فوت کرد و شوهرم هم به همان دام افتاد تا اینکه...

0
398
کد خبر: 21071
میار:  روزی که در عزای پدرم لباس سیاه به تن کردم فقط 9 سال داشتم که تصمیم مهمی برای آینده ام گرفتم. همه اطرافیانم در مراسم ختم پدرم از اعتیاد او سخن می‌گفتند که چگونه بر اثر سوء مصرف مواد مخدر و در سن جوانی جان خودش را از دست داد به همین دلیل تنفر عجیبی از این ماده افیونی پیدا کردم.
این ها بخشی از اظهارات زن 38 ساله ای است که به اتهام ایراد ضرب و جرح و کتک کاری از همسرش شکایت کرده بود. این زن که اعتقاد داشت همسرش به مصرف مواد مخدر آلوده شده است و دیگر نمی‌تواند با او زندگی کند به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: در یکی از روستاهای اطراف مشهد به دنیا آمدم و به زندگی در کنار سه خواهر کوچک ترم ادامه دادم.
وقتی به مدرسه رفتم شاگرد ممتاز شدم به طوری که همواره مورد تشویق معلمانم قرار می گرفتم تا این که روزی وقتی از مدرسه به خانه آمدم همه را سیاه پوش دیدم. پدرم به دلیل سوء مصرف مواد مخدر از دنیا رفته بود. از آن روز به بعد اعتیاد خط قرمز من شد و از هر آدم معتادی تنفر پیدا کردم با مرگ پدرم من و خواهرانم زیر چتر مادر جمع شدیم و او با کارگری در زمین های کشاورزی اهالی روستا، مخارج زندگی ما را تامین می کرد از سوی دیگر هم، من و خواهرانم پشت دار قالی می نشستیم و با قالی بافی کمک خرج مان می شدیم. با وجود این به دلیل علاقه شدیدی که به تحصیل داشتم همچنان شاگرد ممتاز بودم تا این که به کمک یکی از معلمانم در یک مدرسه شبانه روزی در مشهد ثبت نام کردم چرا که در روستای ما امکان تحصیل فقط تا مقطع راهنمایی بود. هنوز چند ماه از حضورم در مشهد نگذشته بود که یک روز تعطیل به روستا رفتم. آن روز یکی از خواهرانم صدای عمویم را از پشت در شنیده بود با خوشحالی به سمت من دوید و گفت «می خواهند تو را شوهر بدهند!» آن شب وقتی مادرم موضوع خواستگاری «اسماعیل» را مطرح کرد با التماس چادرش را گرفتم و گریه کنان گفتم می خواهم درس بخوانم ولی بعد از مرگ پدرم، عمو خلیل همه کاره ما بود و مادرم نمی توانست در برابر تصمیمات او مقاومت کند. این گونه بود که در همان شب اول خواستگاری به اسماعیل گفتم اعتیاد مهم ترین خط قرمز من در زندگی است و ادامه تحصیل تنها آرزویی است که دارم اگر روزی به دنبال اعتیاد برود لحظه ای در گرفتن طلاق درنگ نمی کنم! آن شب اسماعیل مردانه به من قول داد که به این خط قرمز و تنها آرزویم وفادار بماند با وجود این او بعد از آغاز زندگی مشترک مرا از تحصیل منع کرد و بارداری ام را بهانه این کارش قرار داد. با آن که اسماعیل در روستا کار بنایی می کرد و ما نقاط مشترک کمی داشتیم ولی من صبر و تحمل را پیشه کردم و با قالی بافی کمک خرج خانواده شدم تا زندگی راحتی داشته باشیم.کار همسرم در روستا رونق گرفته بود که به تحریک یکی از دوستانش تصمیم به مهاجرت به مشهد گرفت. آن روزها درحالی که سه فرزند داشتیم در یکی از شهرک های حاشیه ای مشهد ساکن شدیم ولی اسماعیل به دلیل معاشرت با دوستان جدیدی که پیدا کرده به مصرف مواد مخدر روی آورده بود. محل زندگی ما کاملا آلوده بود و افراد زیادی گرفتار مواد افیونی بودند با وجود این همسرم همواره اعتیادش را کتمان می کرد درحالی که فرزندانم نیز او را هنگام مصرف مواد دیده بودند. وقتی در این باره از همسرم سوال کردم او مرا زیر مشت و لگد گرفت و به شدت کتکم زد به همین دلیل تصمیم به طلاق گرفتم. شایان ذکر است پس از دعوت اسماعیل به کلانتری، وی در دایره مددکاری اجتماعی مورد مشاوره قرار گرفت و حاضر شد در مرکز ترک اعتیاد بستری شود و از سوی دیگر نیز پس از گذشت 22 سال اجازه تحصیل به همسرش را داد.
این گونه بود که زن 38 ساله نیز از شکایت خود صرف نظر کرد.ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
 
دسته بندی: انتظامی / اسلاید شو
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید