یکشنبه، 30 اردیبهشت 1403
پایگاه خبری میار » فرهنگی » سینمای جهان » گفت و گویی با جک ریموز، پیرامون مجموعه «رویاهای الکتریکی» و رُمان های علمی- تخیلی فیلیپ کی دیک / تبلیغ ارزش های انسانی در عصر پیشتازی روبوت ها

گفت و گویی با جک ریموز، پیرامون مجموعه «رویاهای الکتریکی» و رُمان های علمی- تخیلی فیلیپ کی دیک / تبلیغ ارزش های انسانی در عصر پیشتازی روبوت ها

0
332
کد خبر: 13139
فیلیپ کی دیک نویسنده فقید و شاخص آثار علمی- تخیلی سالها آینده بینی خود را با قصه مردمان عادی در آمیخت و تصویری از زندگی های به اصطلاح مدرن کنونی و آینده را در قالب داستان هایی بالنسبه عامه پسند روانه بازار کرد و کمتر رُمان خیالی اوست که به یک فیلم سینمایی برگردانده نشده باشد. یکی از جدیدترین این موارد سری داستانهای «رویاهای الکتریکی» دیک است که توسط کمپانی آمازون به یک مجموعه تلویزیونی برگردانده شده است. سیزون اول این سریال مشتمل بر ۱۰ قسمت است که همگی متمرکز بر آینده اند و برخی ۵ سال بعد و بعضی ۵ هزار سال بعد را پیش روی بینندگان می گذارند و در هر قسمت که داستانی مستقل و در عین حال خطی پیرو مضمون کلی قصه ها دارد، هنرپیشه هایی بالنسبه معروف ایفای نقش می کنند. به عنوان مثال اپیزود دوم از این مجموعه که «سیاره غیرممکن» نامگذاری شده و نوشتن متن آن و کارگردانی با دیوید فار (خالق فیلم های «مدیر شب» و «یاغی ها») بوده، از بازی جک ریموز ایرلندی و جوان در نقش اصلی بهره می گیرد و وی در این قسمت یک راهنمای سفر است که بین بهشت و جهنم و به واقع نیک کرداری و پلشتی گرفتار آمده و سرگردان مانده است. در این قسمت از سریال «رویاهای الکتریکی» زنی ۳۵۰ ساله و نابینا از شهر ریگا در کشور استونی به منطقه ای موهوم در جهان فانی به نام فورمال هوت سفر می کند، با این امید که آنجا نقشه ای نشان دهنده روند زندگی بشر در دنیاهای قبلی و به ویژه گذشته کره خاکی را بیاید و این نقش به رغم فانتزی بودن از رل های قبلی او در فیلم هایی چون «آنچه ریچارد انجام داد» و «تبدیل شونده ها: عصر انقراض» و یکی از جدیدترین ورسیون های «مکبث» آسانتر نیست. این در حالی است که ۳۶ سال پیش ریدلی اسکات مشهور از روی رُمان «آیا اندروییدها رویای گوسفندهای الکتریکی را می بینند؟» فیلمی به نام «بلید رانر» را ساخت که بهترین فیلم ساینس فیکشن تاریخ شناخته شده است و قصه های دیگری از فیلیپ کی دیک نیز پایه گذار فیلم های معروفی مثل «گزارش اقلیت» (۲۰۰۲)، «چک پول» (۲۰۰۳)، «A Scanner Darkly» (۲۰۰۶)، «رادیوی آزاد البی موت» (۲۰۱۰) و «فراخوانی کامل» (۲۰۱۲) شده اند. با این اوصاف بد نیست ببینیم جک ریموز درباره «رویاهای الکتریکی» چه چیزهایی را برای گفتن دارد.
آیا در دوران کودکی و رشدتان آثار فیلیپ کی دیک را می خواندید؟
– خیر، اگر حقیقت امر را بخواهید، تا قبل از بازی در سریال اخیر «رویاهای الکتریکی» هیچ یک از کارهای او را مطالعه نکرده بودم اما بدیهی است که فیلم افسانه ای بلید رانر را که براساس یکی از رمان های او ساخته شده، دیده باشم و فیلم «A Scanner Darkly» را هم دیده و پسندیده بودم. در مجموع من بیشتر علاقمند به کارهای سنتی تر علمی- تخیلی شامل رُمان های اچ جی ولز و ژول ورن بودم و به افسانه هایی مدرن تر شامل نوشتجات فیلیپ کی دیک چندان روی نکرده بودم.
با این اوصاف بازی در یکی از اقتباس های صورت گرفته از روی کارهای پیچیده و مبهم فیلیپ کی دیک همچون «رویاهای الکتریکی» برایتان بسیار سخت بوده است.
– البته سخت بود اما با خواندن پیشاپیش اصل قصه گویی از کار من گشوده نمی شد زیرا دیوید فار در مقام سناریست و کارگردان به من گفته بود که تغییراتی را در متن داستان اعمال خواهد کرد و چیزی شبیه به اصل قصه را مبنای کارش قرار نخواهد داد. با این اوصاف تصمیم گرفتم که ابتدا سناریوی فار را بخوانم و مدتی بعد داستان فیلیپ کی دیک را هم مطالعه کنم و البته بعضی شباهت ها هم در قصه وجود دارد.
پس از این قضایا چه میزان از داستان های فیلیپ دیک را خوانده اید؟
– داستان «مردی در قلعه بلند» را خواندم و از آن لذت برده ام. در کنار آن کارهای ساینس فیکشن دیگری را مطالعه کرده ام و پروژه بعدی ام نیز یک کار تلویزیونی درباره یک دانشمند موشکی به نام جک پارسونز است. اضافه بر این من از دوستداران آثار اچ پی لاوکرافت نیز بوده ام.
آیا اصولاً اعتقادی به جادو و اینجور چیزها دارید؟ 
– براساس آیین مذهبم- مسیحیت- به این قضیه نگاه کرده ام و بر این اساس و شاید جادو توصیف کننده اتفاقاتی باشد که از ریشه های علمی آن سر در نمی آوریم. من مدتی به دنبال نویسنده کارهایی پیرامون جادو و تأثیرگذاری آن بر فرهنگ غرب بودم و وقتی او را ملاقات کردم، بسیاری از مسائل را از وی پرسیدم و او به من تأکید کرد به سحر و جادو به چشم یک رویداد و فرآیند واقعی نگاه کنم. اعتقاد او این بود که جادو چیزی بین تفکر آدمی و هدف و مقصد اوست و جایی در آن حوالی آرمیده است.
فیلیپ کی دیک به زندگی قبلی افراد در گذشته و به فرضیه تناسخ اعتقاد زیادی داشت. آیا شما نیز همین گونه به زندگی نگاه می کنید؟
– فکر می کنم تفکر انسان در این خصوص همچنان خام و فاقد برهان کافی باشد و اصولاً انسان هنوز برداشت درستی از مقوله زمان و فضا و حیات در اشکال و چارچوب های ماورایی ندارد. بر همین اساس شاید صحبت من با شما و چیزی مشابه آن دهها دقیقه پیش در یک چارچوب زیستی متفاوت در جای دیگری رخ داده باشد. برداشت و دیدگاههای علمی ما از یک بستر همیشه در حال تغییر می آید و فلسفه زیست به دهها شکل ترسیم و ارائه شده است و با وجود این توضیحات باید به این نتیجه بدیهی رسید که زندگی افراد در گذشته و بازگشت شان به کره خاکی در پیکر آدمی دیگر و از نسل های بعدی چیزی است که نمی توان درباره آن رأی قاطعی داد.
خیلی ها می گویند فیلیپ کی دیک و ادگار آلن پو نیز مسافرانی از زمان آینده بوده اند و به همین سبب این همه نوشته هایشان اطلاعات درست و بالنسبه دقیقی را از اکتشافات بعدی بشر در برداشته است.
– من فقط این را می دانم که دیک براساس نوشته هایش و آنچه از وی به جای مانده به خوبی می توانسته است آینده را ببیند و از شرایط آن بگوید و این احتمال را می توان داد که شاید از گذشته هم چیزهایی می دانست که فراتر و بیشتر از معمول باشد.
در رُمان های فیلیپ کی دیک مدل های متفاوتی از زندگی و رستگاری و امید را می یابید. شما این را چگونه تعبیر و تفسیر می کنید؟
– شاید او غرق در تضادهایی بود که تغییر سریع اوضاع زمانه و پیشرفت های تکنولوژیک به وجود آورده بود. در دهه ۱۹۵۰ ناگهان علم فضا پیشرفت کرده و تکنولوژی وسایل مدرن تری را در اختیار بشر گذاشته بود و حتی مدل های جدید اتومبیل ها که از راه می رسیدند، همین را گواهی می دادند. کارهای تجاری هم وارد مرحله تازه ای شده بود و در نتیجه انسانها صاحب فرضیه های جدیدی شده بودند و زندگی معانی متفاوتی بعد از دوران تلخ جنگ جهانی دوم پیدا کرده بود و طرز تفکر و ارزشگذاری های اجتماعی دیک هم از این چارچوب ها خارج نمی شد و از آن شرایط پر تضاد نشأت می گرفت.
وقتی چند قسمت از سیزون اول «رویاهای الکتریکی» را می بینید، به این تصور می رسید که انجماد و سرمایی شدید بر روابط و رویدادها حکم می راند. سرمایی از نوع سرمای زمستان روسیه در «دکتر ژیواگو» شاهکار سال ۱۹۶۶ دیوید لین، با این اوصاف شما به سری فیلم های «رویاهای الکتریکی» بیشتر به چشم یک داستان علمی- تخیلی می نگرید و یا داستانی انسانی و رمانتیک؟
– این مجموعه فیلم ها نیز به سبک و روالی مثل «دکتر ژیواگو» در درجه اول درباره عشق و شور زندگی و تفوق آن بر مرگ گرایی است. اینها چیزهایی است که همواره بر ذهن من اثر مثبت گذاشته و انگیزه بخش بوده است. اینکه ما در فضایی علمی- تخیلی حرکت می کنیم، به معنای نفی وجوه انسانی نیست و فیلم ما بیش از آنکه در خط ساینس فیکشن صرف باشد، وجوه انسانی را می یابد و روی آن تاکید می ورزد.
آیا روبوت ها واقعاً نقش مهم در آینده زندگی انسانها دارند؟
– قطعاً دارند و جزیی ثابت از زندگی آنها خواهند شد اما ارادت انسانها به یکدیگر و روابط خانوادگی که حد و مرزی ندارد و وسیله ای برای رسیدن به درجات بالاتری از تکامل و بهره ورزی است، قسمت مهمتر ماجرا را تشکیل می دهد. «رویاهای الکتریکی» مثل بسیاری از کارهای علمی- تخیلی برخلاف آنچه تصور و تبلیغ می شود، در درجه اول مُنادی ارزش های انسانی است و حتی اگر ادعا شود که روبوت ها و موجودات فلزی دارای هوش مصنوعی و برتر نیز صاحب برخی گرایش های انسانی شده اند، همین نیز نشان می دهد که سقف آرزوهای هر موجود جانداری می تواند تبدیل شدن به انسانها و نیل به احساس و هوش و انصاف آنها و خصایص بشر باشد. چیزی که در بسیاری از نوشته های فیلیپ کی دیک نیز نمود مشخصی دارد.
منبع: Guardian
 
دسته بندی: سینمای جهان / اقتصادی
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید