جمعه، 28 اردیبهشت 1403
پایگاه خبری میار » حوادث » ماجرای خودکشی مادر و پسر در مهرآباد جنوبی تهران+ فیلم

ماجرای خودکشی مادر و پسر در مهرآباد جنوبی تهران+ فیلم

0
2 034
کد خبر: 27838

میار : روز گذشته در محدوده مهرآباد جنوبي تهران يك مادر به همراه پسربچه شش ساله اش به طرز عجيبي خودكشي كرد.




به گزارش پايگاه خبري نيک رو؛ صبح گذشته بود كه اهالي كوچه بيك محمدي و اطرافش در محدوده خيابان فرحزادي مهرآباد جنوبي تهران با صداي مهيبي از خواب بيدار شدند. البته اين صداي مهيب بدون پيش زمينه نبود و صداي داد و بيداد پسربچه اي كه به مادرش التماس مي كرد تا زنده بماند خبر از يك ماجراي هولناك مي داد و پس از آن بود كه همه اهالي محل براي فهميدن راز هولناك آن صداي فجيع از خواب ناز خود زدند و به سراغ منبع صدا رفتند.


ماجراي يك خودكشي

ساعت هفت صبح روز گذشته، ماجرا ی مرگبار تلخ مادر و پسری در خیابان توکلی منطقه مهرآباد به ماموران کلانتری 119 مهرآباد مخابره شد. خیلی زود تیمی از ماموران برای تحقیقات ابتدایی پای در ساختمان 6 طبقه شماره 6 واقع در كوچه بيك محمدي گذاشتند و مشاهده کردند که زن جوان و پسر 6 ساله‌اش در حیاط ساختمان، غرق در خون روی زمین افتاده‌اند.

بدین ترتیب تیمی از ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ به همراه قاضي دشتبان، بازپرس ویژه قتل پايتخت برای تجسس های ابتدایی پای در محل گذاشتند و در گام نخست تحقیقات مشخص شد که زن جوان ساعت چهار صبح با همسرش دچار مشکل و اختلاف شده و پسرش را در آغوش گرفته و از طبقه اول ساختمان به پشت بام ساختمان رفته و همراه فرزندش به پایین پریده است.

بنابراین گزارش، بازپرس شعبه دهم دادسراي ناحيه 27 تهران، دستور انتقال اجساد را به پزشکی قانونی صادر کرد و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد.


تحقيقات ميداني

بدو ورودمان مشخص است كه مردم براي فهميدن ماجرا روبروي محل جمع شده اند. با توجه به شلوغي كوچه بعد از اينكه ماموران به محل رسيده اند خيلي سريع بازرسي فاتب نيز به محل آمده و در تجمع كمتر مردم سعي و تلاش خود را به كار بسته بود اما همچنان مردم دوروبر ساختمان شماره شش جمع شده اند تا لااقل راز صدايي را بفهمند كه صبح سپيده آنها را زابراه كرده است.

تقريبا همه با هم صحبت مي كنند. زني مي گويد خانم جوان با بغل گرفتن بچه اش به پايين پريده است و زن ديگري مدعيست او يك بچه ديگر هم داشته پس چرا همين بلا را سر او نيز نياورده است. ماموران همچنان در تكاپو هستند تا كمترين اطلاعاتي را از محل استخراج كنند و اين معما را حل كنند اما نكات مبهم زيادي در پرونده وجود دارد.

همان ابتداي امر شوهر خانم جوان كه خودش را كشته است در جريان موضوع قرار گرفته و به محل آمده است و بعد از ديدن جنازه ها نگذاشته اند كه به سمت زن و بچه فوت شده اش برود. دائم زينب و مجتبي را صدا مي زند و مي گويد حالا با حسين اش تنها مانده است. حسين 12 سال سن دارد و به نظر مي آيد به دليل سن بالايش مادر موفق نشده او را نيز مثل مجتبي به قتلگاه ببرد.

هنوز صداي مجتبي در گوش همسايه ها مي پيچد. مجتبي داد مي زد نمي خواهم بميرم اما مادرش مي خواست عزيزدردانه خانه را نيز با خود ببرد. مردي با موهاي جو گندمي كه سن اش نيز پايين مي خورد مدعيست زن بيچاره افسرده بود. البته آنطور كه در محله پيچيده است بيشتر از يك ماه نبوده كه اين خانواده در محله سكني گزيده بودند. برخلاف چيزي كه فكر مي كنيد اينبار كسي در اين محله يك كلاغ چهل كلاغ نمي كند و همه محله مي دانند اتفاق از چه قرار است و فقط از اين صحبت مي كنند كه مادر گناه كبيره كرده چون بچه را نيز با خودش به پايين انداخته است.

همسايه هاي ساكن در ساختمان از همان ابتداي سكونت اين خانواده در ساختمان، سر و صداي زن و شوهر را كه ساكن طبقه اول بوده اند مي شنيدند و هر روز آرزو مي كردند كاش اين خانواده جاي ديگري رفته بودند اما از وقتي متوجه شدند كه خانم جوان در اثر فوت پدرش در جريان يك تصادف به افسردگي دچار شده است ديگر چنين آرزويي نكردند و مي گفتند كاش هرچه زودتر اين خانم كه قرص هايي نيز مصرف مي كرده است، زودتر خوب شود تا دو فرزند پسر خانواده نيز زير سايه پدر و مادرشان زندگي خوبي داشته باشند.

پرويز با هيكل گنده اش كه انگار او را مثل يك بادكنك باد كرده اند دائم از ساختمان بيرون مي آيد و بعد از اينكه از بيرون بودن و در چشم بودن همسايه ها خسته مي شود، دوباره به داخل ساختمان مي رود تا ببيند بالاخره چه وقت قرار است پليس و كارآگاهان جنايي ساختمان را ترك كنند. حالا نوبت به فاميل هاي درجه يك زينب مي رسد كه در غم نبودن او و فرزندش شروع به عزاداري كنند. آنها تازه از راه رسيده اند و همگي در اثر اين ضايعه بر سر و بالين خود مي كوبند.

اين طور كه معلوم است فردا روز چهلم پدر زينب است و حالا ديگر زينبي در كار نيست كه در مراسم پدرش شركت كند. يكي از اهالي ساختمان مدعيست دعواي اصلي زن و شوهر كه از شب گذشته شروع شده بود بر سر رفتن به مراسم چهلم پدر زينب بوده است. صاحبكار شوهر زينب جلوي ساختمان حاضر شده است و تحقيقاتي توسط بازپرس كشيك از او نيز صورت گرفته شده است. صاحبكار مدعي بود شوهر زينب قرار بود امروز براي فردا مرخصي بگيرد تا با هم به شهرستان بروند و در مراسم پدر مرحوم زينب شركت كنند.

همسايه ديگري مي گويد در خانه پوكه هاي قرص هم پيدا شده است و اين نشان مي دهد زينب قبل از خودكشي تعدادي قرص هم مصرف كرده است. از او مي پرسم چطور مي داني؟ مي گويد خودم اولين نفر بالاي سر جنازه رسيدم و از صفر تا صد ماجرا را مي دانم. مي پرسم جسد ها را هم ديده اي. مي گويد وقتي بالاي سر جنازه ها رسيدم كه زن با صورت روي زمين حياط افتاده و جان داده بود اما پسربچه شش ساله كه صداي خرخرش را مي شنوم به پهلو روي زمين افتاده بود و تمام سر و صورتش خونين و مالي بود، همان ابتدا معلوم بود كه او هم رفتني است.

تيم تشخيص هويت آگاهي و افسر اداره دهم پرونده را جمع كرده اند. خانمي كه لباس افسري به تن دارد و دو ستاره روي آستين مانتوي اش در حال درخشش اند، از داخل خانه تازه داغديدگان بيرون مي آيد و حين آمدن مي گويد اينها كه در حال مستندسازي هستند و دائم دارند از اجساد عكس مي گيرند، اي كاش بيايند و از داخل هم يك مستندي بسازند تا بفهمند اينها از سر بدبختي به اين روز افتاده اند. كم كم همه در حال رفتن هستند. فاميل ها پدر خانواده را از در خانه بيرون مي آورند و كفش هايش را پايش مي كنند اما پدر حتي رمق بستن بند كفش هايش را هم ندارد و اطرافيان بند كفش هاي او را مي بندند تا از خانه اي كه براي او يادآور از دست دادن عزيز دردانه اش است دورش كنند. او دائم مجتبي را صدا مي  زند و مي گويد زينب اي كاش دردت را مي فهميدم اما ديگر افسوس خوردن فايده اي ندارد و صحنه با رفتن سرهنگ هاي كلانتري مهرآباد جنوبي به سمت كلانتري كه كمي آنطرفتر از محل وقوع حادثه است با بك گراندي موجود از همسايه هاي حاضر در محل، حفظ مي شود؛ به زودي آمبولانس از راه مي رسد و اجساد را هم از خانه خواهد برد تا ديگر چيزي از صحنه برجاي نماند و فقط كودكي 12 ساله بماند با خاطراتي شيرين از برادر كوچك اش كه آخرين بار مادر دستانش را گرفت و بيخبر از او، به دوردست ها رفت و از خاطره همه محو شد.


تحلیلی بر این اتفاق
 
دکتر مسعود غفاری؛ روانشناس درباره این اتفاق و رویدادهای مشابه به آن می نویسد: مادری به همراه بچه‌اش خود را از ساختمان پایین می‌اندازد تا هم به‌زندگی او و هم زندگی خودش پایان دهد. حدود یک ماه قبل نیز پدری به همراه دو فرزندش خود را به ساختمانی نیمه کاره رساند و بعد از اینکه پسر کوچکش را از ساختمان به پایین پرت کرد به زندگی خود نیز خاتمه داد. چرا آستانه تحمل افراد به حدی رسیده که نه تنها به خودکشی می‌اندیشند بلکه برای سرنوشت و جان عزیزترین کسان شان هم تصمیم گرفته و با خود می‌گویند حالا که قرار است من نباشم پس فرزندانم هم نباشند.
فرد زمانی که می‌خواهد دست به خودکشی بزند با خودش می‌گوید که بعد از مرگم چه اتفاقی برای خانواده‌ام رخ خواهد داد و چه سرنوشتی بدون من برای بچه‌ام رخ خوا‌هد داد. به همین دلیل است که افراد دست به چنین کاری می‌زنند. اما برای ریشه‌ یابی این موضوع که چرا افراد به این جایگاه می‌رسند، نخست باید خودکشی را تعریف کرد.
خودکشی عملی است که فرد با آن به بازماندگانش پیام می‌دهد که من به هیچ وجه از زندگی‌ام راضی نیستم تا جایی که زیر خاک را با انتخاب خودم به روی خاک ترجیح دادم.
خودکشی به دو صورت است، درون زا یا برون زا، خودکشی درون زا نتیجه‌اش ابتلا به بیماری‌های روانی است. ولی درخصوص خودکشی برون زا می‌توان گفت برخی از مردم امروز امیدی به آینده ندارند و پیوسته شاهد از دست دادن هایشان هستند نه دستاوردهایشان. فرض کنید پارسال 10 میلیون تومان داخل کمد گذاشته اید الان 10 میلیون تومان شده سه میلیون تومان. پس بنابراین چشم‌انداز زیبایی از زندگی ندارند. این مشکلات اقتصادی روی ازدواج، تحصیل، فعالیت‌ها و... روی هر شرایطی تأثیرگذار بوده است.گمانم این است برای پیشگیری از این گونه آسیب‌های اجتماعی باید در افراد امید زندگی ایجاد شود وقتی بخواهیم که افراد حال خوبی داشته باشند باید دلایل خوبی هم داشته باشند. جنون، خودکشی، اعتیاد، افسردگی و... همگی عواملی هستند که نشان می‌دهند زندگی مناسبی جریان ندارد.
یا باید مسئولان در شرایط کلان اجتماعی، دگرگونی به وجود آورند که اصلاً آسان نیست یا باید منتظر شرایط بدتر باشیم. باید زندگی مردم به یک حد استاندارد برسد، حد استاندارد نه یک زندگی لوکس است نه یک زندگی که در آن محرومیت باشد. در این مورد خاص نیز زن جوان پس از مرگ پدرش دچار افسردگی شده است. تصور کنید شما یک انبار مواد اشتعال زا دارید و کافی است یک رهگذر یک سیگار پرتاب کند. اما اگر یک انبار سرامیک داشتید 10 تا سیگار هم بیندازند اتفاقی نمی‌افتد. امروزه 80 درصد افراد انبار کاه شده‌اند و فقط با یک ته سیگار مشتعل می‌شوند.

نگارنده: سیدخلیل موسوی نیا
دسته بندی: حوادث / اسلاید شو / فیلم
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید