یکشنبه، 30 اردیبهشت 1403
پایگاه خبری میار » اجتماعی » گفت و گويي تفصيلي با پدر و مادر وحيد مرادي| گره پرونده در گروی فیلم دوربين هاي مداربسته زندان رجایی شهر+‌تصوير

گفت و گويي تفصيلي با پدر و مادر وحيد مرادي| گره پرونده در گروی فیلم دوربين هاي مداربسته زندان رجایی شهر+‌تصوير

0
5 322
کد خبر: 16103
میار: پشت پرده فيلم هاي دوربين مداربسته قتل وحيد مرادي چيست

هنوز هم با جست و جويي كوتاه در فضاي مجازي متوجه اين خواهيد شد كه خيلي ها پشت پرده قتل وحيد مرادي را به هاني كرده ربط مي دهند اما ماجرايي كه در اين ميان پنهان مانده است و بيشتر از اينها جلب توجه مي كند اين است كه چرا بايد سه زنداني كه اتفاقا يكي از آنها دقيقا در شرف آزادي از زندان بوده و ديگري تنها در مظان اتهام قتل قرار داشته! دست به چاقو شده و فردي را كه براساس گفته هاي خودش صراحتا به زدن ضرباتي به مقتول اعتراف داشته است بكشند. آيا...

در اين گفت و گوي كوتاه كه با پدر و مادر وحيد مرادي داشته ايم سعي كرديم تا حد ممكن ماجراي قتل و شخصيت او را بازگو كنيم.

از متهماني كه در پرونده پسرتان بازداشت شده اند شناختي داريد؟

مادر: خير. حتي اسم شان هم نمي دانيم. بازپرسي هم مي رويم به ما مي گويند متهمان را بازداشت كرده ايم و تا لحظه نديدن فيلم زندان مشخص نمي شود دقيقا چه كسي قاتل است. البته اين صحبت ها به حال ما فرقي نمي كند. قاتل مشخصا يك اعدامي است كه لابد پولش را گرفته تا خانواده اش در نبودش راحت باشند.

آخرين بار وحيد را چه روزي ديديد؟

مادر: همان روز كشته شدن حسين بود. هنوز نمي دانست كه حسين كشته شده است. شبانه به خانه آمد و با برداشتن وسايلي از همه ما خداحافظي كرد و گفت كه با حسين درگير شده ام و چاقو كشي شده است. به همه ما گفت دوستتان دارم و از ما خداحافظي كرد و رفت.

از زندان با شما تماس مي گرفت؟

مادر: خيلي. آخرين بار دقيقا نيم ساعت قبل از اين بود كه كشته شود. با ما تماس گرفت كه در فروشگاه در حال خريد بوديم و سلام و احوال پرسي كرد و گفت كه حالش خوب است. اصلا خبري از درگيري يا چيز ديگري نبود. فقط صحبت هاي معمولي مي كرد.

چند وقت در انفرادي بود؟

مادر: كمتر از يك هفته به بند عمومي منتقل شده بود كه چنين اتفاقي افتاد. شايد يك ماه در بند انفرادي بود.

وحيد را چطوري مي شناختيد؟

پدر: خيلي بچه خوبي بود. ناموس دوست بود. جانش را براي ناموس مي داد. ما را خيلي دوست داشت. با اينكه خواهرش فوت شده بود اما همينكه كسي به خواهرش توهين مي كرد با او درگير مي شد. ماجراي قتل نيز دقيقا سر فحش ناموس اتفاق افتاد. خودش هم به قاضي گفته بود اگر شما به جاي من بوديد و كسي به شما فحش ناموسي مي داد چه مي كرديد.

شما هم با وحيد در تماس بوديد؟

پدر: تلفني با او صحبت مي كردم اما بيشتر درد و دل هايش را براي مادرش مي كرد. ماجراي قتل را كه همه شنيده اند و برخلاف اينكه خيلي ها فكر مي كنند وحيد بعد از 24 ساعت آزادي از زندان آدم كشته است بايد بگويم وحيد ما دو ماه بود كه از زندان آزاد شده بود كه او را دعوت مي كنند به آن جشن كذايي. جشني كه وحيد به آن دعوت شده بود يك پاپوش بود كه براي پسر ما دوخته بودند و مي خواستند او را اذيت كنند. وحيد ابتداي امر دعوت را قبول نمي كند اما آنقدر با او تماس مي گيرند و جان من جان من مي كنند كه او هم قبول مي كند به اين جشن برود. وحيد من يك سال بود كه عرق نمي خورد چون مي گفت كبدم چرب است و اين را همه مي دانستند اما وقتي به آن جشن در ولنجك مي رود مي بيند كه آنجا بساط عرق خوري است. جالب اينكه آنها خودشان براي پسر من آژانس فرستاده بودند كه وحيد به آن مراسم برود و در آنجا بعد از مستي حسين گوشي اش را به دست مي گيرد و شروع مي كند به لايو گذاشتن كه وحيد مي زند روي دستش و حسين فحش ناموس به پسر من مي دهد. وحيد من روي ناموس حساس بود و همين مي شود كه آنها با هم درگير مي شوند و از طرفي هم خودش بارها در مصاحبه هايش تاكيد كرده است كه قصد من كشتن وحيد نبود و تمامي ضرباتم را به دستانش زده ام. شما فيلم دوربين مداربسته ساختمان را كه مشاهده كنيد مي بينيد خود حسين با پاي خودش از آسانسور پياده مي شود و بعد از او وحيد خارج مي شود. بنابراين امكان دارد آن ضربه كاري هم كس ديگري به قلب حسين زده باشد و در ميانه راه كسي او را زده باشد. بايد تمامي احتمالات را در نظر گرفت. وحيد ما بارها تاكيد كرده كه ضربات را به دستان حسين زده است.

وحيد را دوست داشتيد؟

پدر: بسيار. او خيلي بچه خوبي بود. يك شب يادم است وحيد كمي دير كرده بود. هرشب كه دير مي كرد به بالكن مي رفتم و منتظر او مي شدم و همينكه او را مي ديدم رسيده است خداراشكر مي كردم كه اتفاقي براي پسرم نيفتاده است. آن شب هم دقيقا در بالكن بودم و كمي وحيد دير كرده بود. وقتي رسيد از آن طرف دو دختر در حال آمدن بودند و سه پسر جوان نيز مزاحم شان شده بودند. همينكه وحيد از ماشين پياده شد و آن جوان ها او را شناختند از وحيد معذرت خواهي كردند. وحيد گفت برويد پي كارتان مگر خودتان ناموس نداريد كه اين موقع شب مزاحم ناموس مردم شده ايد. بعد از اينكه آنها رفتند دو دختر از وحيد ما تشكر كردند و رفتند. يا مورد ديگري كه باز هم خودم با چشمان خودم ديدم از يكي از بچه محل هايمان در محله 13 آبان بود. يك پسر جواني در كرج مرا ديد و مرا كه در 13 آبان ديده بود شناخت. جلو آمد و گفت عمو سياوش! يك بار وحيد شما در گوش من زد. گفتم چرا كه او گفت به حق زد. ازش توضيح خواستم گفت يك بار كه داشتم شيشه پشت ماشين مصرف مي كردم او به سراغم آمد و يك سيلي به گوشم زد و به من گفت به جاي اين كارها بيا و برو لباس ورزشي بردار تا با خرج من برويم باشگاه  و ورزش كنيم. همين پسر مدعي بود عمل وحيد در آن روز باعث شد از اعتياد فاصله بگيرد.

از دستگاه قضائي چه درخواستي داريد؟

پدر: قصاص قاتل فرزندمان.

مادر: قصاص قاتل فرزندمان. البته اگر قاتلش را شناسايي كنند. هنوز هم كه هنوز است فيلم را زندان به قاضي پرونده نداده و پرونده پسر ما گير فيلم دوربين مداربسته زندان است.

پدر: اگر توانستند قاتل فرزندمان را شناسايي و قصاص كنند كه فبها اما اگر نتوانستند خدا جاي حق نشسته است و بالاخره تقاص كارشان را پس مي دهند. مگر آنها كيستند. همه آنها قاتل هستند وگرنه در رجايي شهر كرج چه كاري مي كردند.

حرف آخر؟

پدر: انتظار داريم كه به پرونده پسرمان به بهترين نحو رسيدگي شود و هرچه سريعتر قاتل پسرمان را شناسايي كنند. ما از او گذشت نخواهيم كرد كه به ناحق فرزندمان را كشته است. من خودم جسد پسرم را ديدم. يك زخم پشت سرش داشت كه به اندازه يك شكاف دهان باز كرده بود و يك زخم كوچك هم روي سينه اش بود كه به شكل گردي بود. آنها 30 نفره سر پسرم ريختند و از طرفي هم تمامي درهاي سالن در هنگام اين رخداد بسته بوده است. واقعا فرزند ما به ناحق كشته شد. او پسر ناموس دوستي بود و نه خلافكار. در روزنامه ها نوشته بودند او 10 پرونده ناموس دارد در حاليكه فرزند ما به شدت ناموس دوست بود و آخر سر هم به خاطر همين ناموس دوستي اش به زندان افتاد و در آنجا كشته شد.

 مادر: پليس به جاي اينكه فرزند ما را بازداشت و او را در عنفوان جواني زندانش كند مي توانست او را به زندان نيندازد و جامعه مي توانست از او حمايت كند. پسر ما كشتي گير بود و مي توانست با اين اخلاق خوبش تختي دوم شود اما به زندان افتاد و بعد از اينكه از زندان در سن 18 سالگي بيرون آمد چيزهايي را ياد گرفت كه اشتباه بود. اگر پسر ما زندان نمي افتاد هيچوقت چنين سرنوشتي پيدا نمي كرد و امروز مي توانست به عنوان يك كشتي گير معروف كشتي بگيرد. او تحت نظر مربي هاي خيلي خوبي كشتي مي گرفت اما حيف كه با به زندان افتادن راه خود را گم كرد.

تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید