آن شب وقتی برادرم فیلم سیاه را دید مرا کتک زد و من نیز بعد از فرار از خانه به سراغ...
میار: در یک خانواده سنتی در چابهار بزرگ شدم،بسیار مغرور بودم و به گفته دوستانم به هیچ پسری توجه نداشتم، با ناصر آشنا شدم. پسر خوش تیپی که هر روز سر راهم قرار می گرفت و سرانجام از من خواستگاری کرد ولی وقتی موضوع را به مادرم گفتم، به دلیل این که شغلی نداشت و معتاد بود با ازدواجمان مخالفت کرد. زمان زیادی را با ناصر سپری می کردم و به او وابسته شده بودم. یک روز به پیشنهاد او به خانه شان رفتیم تا برای آینده برنامه ریزی کنیم، ناصر هنگامی که متوجه نبودم، از من فیلم گرفته بود و زمانی که خانواده ام جواب منفی به او دادند آن را در میان نزدیکان و اقوام منتشر کرد! در مهمانی منزل عمویم هنگامی که پسر عمویم فیلم را به من نشان داد متوجه کار ناصر شدم. همان شب تعداد زیادی از اعضای فامیل فیلم را دیده بودند. خانواده ام به دلیل این اشتباهم سرافکنده شده بودند و برادرم که چند روز بعد از موضوع خبر دار شد مرا به شدت کتک زد و مایه ننگ خانواده نامید. تصمیم گرفتم از خانه بروم، اما نمی دانستم کجا و نزد چه کسی؟ سرانجام لباس هایم را جمع کردم با خودرویی راهی زاهدان شدم. در زاهدان به خانه دوستم رفتم که خانواده خوبی بودند و موضوع را برای او تعریف کردم. از او خواستم شغلی برایم پیدا کند، اما او این کار را منوط به اجازه خانواده ام دانست. از آن جا هم رفتم و چون مسافرخانه ای من را قبول نمی کرد به یک خیریه مذهبی بانوان روی آوردم. آن جا از من حمایت شد و کار می کنم. یک سال از ماجرا می گذرد و خانواده ام را از دست دادم و در این شهر غریب و با سختی هایش تنها زندگی می کنم. می خواهم به خانواده ام ثابت کنم اشتباه کردم و دوباره می خواهم همان دختر سابق باشم، کاش هیچ وقت فریب حرف های به ظاهر عاشقانه ناصر را نمی خوردم و این قدر سادگی نمی کردم تا امروز آواره و سرگردان نشوم.
آدرس کوتاه خبر:
