او به من فحش ناموسي داد...| گزارش اختصاصي از جزئيات زندگي و قتل ارتكابي شرور جنجالي پايتخت به روایت خودش+ تصوير
میار: هفته گذشته با شرور جنجالي و ترند اول هفته اخیر خبرگزاريها و شبكههاي اجتماعي ايران صحبت كرديم. قبلتر فیلمی از او پخش شده بود که در برابر دوربين موبايل با فریاد میگفت: «من به هيچ خدايي چشم نگفتم». كليپ را برايش به نمايش گذاشتيم، چیزی نگفت. در حالي که برای مصاحبه میرفتیم، جملهای دیگر از او، بدجور در ذهنم حک شده بود: «بكش تا زنده بماني». از هيكل و لحنش عمل جز به اين شعار چيزي نميشد فهميد.
به گزارش میار، پليس آگاهي تهران بزرگ توانست در عملياتي فني و واكنشي سريع او را در چند صدمتري مرز بازداشت كند. بچههاي اطلاعات جنايي و اداره دهم دايره آگاهي پايتخت پا به پاي هم جلو رفتند و او را به دام خود انداختند. خودش هم از اين سرعت عمل ماموران آگاهي پايتخت بهت زده است و هنوز هم نميداند چگونه اينقدر سريع بازداشت شده اما همچنان با دستهاي دستبند زده ميتازد و از آن روز ميگويد؛ لااقل لحنش نشانهاي از پشيماني از وقايع آن روز ندارد. او دست به چاقو شد و رفیقش را کشت.
در ادامه گفتوگوي ما را با وحيد مرادي و اتفاقاتي كه در آن شب جنجالي در پنت هاوس ولنجك افتاد را مي خوانيد:
از خانواده و زندگيات برايمان بگو.
تك پسرم و خواهرم به رحمت خدا رفت. پدرم آهنگر بازنشسته بود و نان حلال خوردم. بچه همدان هستم و 10سال در همدان زندگي كردم، مادرم نيز هرسيني بو. چندتا از دوستانم نمايشگاه ماشين داشتند. من هم هر از گاهي به نمايشگاهشان ميرفتم و در آنجا كار ميكردم و وقتي مشتري ميآمد سهمي هم به من ميرسيد. خداروشكر كه درآمدم آنقدري بود كه بتوانم كرايه خانهمان را بدهم و دستم به دهانم برسد. پولدار نبودم وگرنه خانهام در كرج نبود و در ولنجك مينشستم.
آدم رفيق بازي هستي؟
رفيق باز هستم اما با آدمي رفيق ميشوم كه به دردم بخورد. البته خيلي رفيق هم دارم كه نابودم كردند. با همين فيلم گرفتن و فيلم گذاشتن در شبكههاي اجتماعي نابودم كردند تا بتوانند فالوئرهاي خودشان را بالا ببرند. من لقب ميخواهم چه كار. خيلي از طرفدارانم دوستم داشتند و به من میگفتند عقاب ايران! كلاغ كه عقاب نميشود. من خودم يك گوشي ساده دارم و هيچ پيج اينستاگرامي هم ندارم...
نوچه داري؟
من اهل اين حرفها نيستم. من اصلا به آنها نوچه نميگويم. اسم نميآورم اما حرف رو بنداز يارو تو سالوادور خودش برمیدارد.
سطح يك (اراذل سطح یک) ايران هستي؟
همين لقب عقاب ايران تا جايي كه ممكن بوده براي من مشكل درست کرده و حالا با اين همه كليپي كه در اينستاگرام پخش شده به اين روزگار افتادم. يارو صدایش رو دو رگه ميكند مينشيند جلوي دوربين كه من سطح يك ايرانم ولي آني كه سابقهدار باشد ميفهمد 5 توماني با 10 توماني يكي است.
از ماجراي آن شب بگو و اينكه چه شد دست به چاقو شدي؟ هميشه چاقو با خودت ميبردي؟
بله. از آنجايي كه نگران جان خودم هستم هميشه يك چاقو همراهم داشتم. شب قبل از واقعه حسين خودش با من تماس گرفت. حسين شماره من را نداشت و از طريق يكي از دوستانش شماره من را گرفته بود. خودش زنگ زد و اصرار كرد كه به مهماني كذايي بروم و من هم نميدانستم كه آنجا چه خبر است. خودش زنگ زد و گفت بيا برايت آژانس ميگيرم تا اينجا تو را بياورد چراكه خودش ميدانست هنوز مشكل پايم اذيتم ميكند. اس.ام.اسهايش را هنوز هم دارم. نشستم و برايم كباب و غذاهاي ديگر آوردند و پس از اينكه غذا خورديم گفت برويم مشروب بخوريم. خودش هم مست بود. تماميدوستان من ميدانستند كه من يك سال بود ترك كرده بودم اما از حسين اصرار بود و از ما انكار و دو تا از دوستان خودش نيز قصد نداشتند بخورند كه بالاخره اصرارهاي او اثر كرد و من هم دعوت او را قبول و با هم شروع كردیم. بعد از دقايقي متوجه شدم كه او قصد دارد لايو اينستا بگيرد و از آنجايي كه من به تازگي از زندان آزاده شده بودم و در پليس امنيت تعهد داده بودم به او تذكر دادم اين كار را نكند اما او كه حالش خراب بود شروع به فحاشي كرد و يكدفعه به من فحش ناموسي داد. او در لايو اينستا به من فحش ناموسي داده بود و همين مرا عصباني كرد و با چاقو او را زدم. تماميضرباتم را به دستهايش زدم و قصد كشتنش را نداشتم. ما اصلا دشمن نبوديم. به من فحش ناموسي داد… من تحت نظر هستم و قرص مصرف ميكنم و آن شب نيز مشروب خورده بودم.
اين همه خالكوبي روي دستت چه ميكند، تفنگ و نارنجك و چاقو و...؟ زاغه مهمات ميخواستي؟
همه اينها براي دشمنانم است.
احساس گندگي ميكني؟
به ريش نيست كه به ريشه است. گوشت را كيلويي ميفروشند و جيگر را سيخي، قرار به گندگي نيست. مرا اينجوري نگاه نكنيد. من 130 كيلو بودم و وقتي تير خوردم 25 كيلو كم كردم. ورزش ميكردم بدنسازي ميرفتم اما حالا اينجوري لاغر شدهام.
زن و بچه ات به خاطر اين همه دستگير شدنت چيزي نميگويند؟
پدر خوبي براي پسرم نبوده ام و آن موقع كه بايد بالاي سرش باشم در بازداشتگاه سر كرده ام اما زنم مرا دوست دارد. اتفاقا من قبل از واقعه يك سال بود كه مشروب را ترك كرده بودم و زنم نيز خانم نمازخوان و مسلماني است. همان شب مهماني با من تماس گرفت و گفت فردا شب اول ماه رمضان است، تو حتما خانه باش ميخواهم پدر و مادرم را نيز دعوت كنم.
حرف آخرت؟
من بچه بودم كه مرا بازداشت كردند و در شهر گرداند. تقريبا 19 ساله بودم. مردم مرا ميديدند. من به درك اما آبروي خانواده ام رفت؛ آبروي طايفه ام رفت؛ فيلمهاي اين ماجرا را ميگذارند در شبكههاي اجتماعي و ما را بدبخت ميكنند. همه حق زندگي دارند. اين يك اتفاق بوده و قصدم كشتن كسي نبود اما اين خبرنگارها چنان فيلمم را همه جا پخش كرده اند كه خانواده آن مرحوم نيز داغدارتر شده است. براي خبرنگارها كه مهم نيست اين وسط كسي مرده است. شما نگاه كن حتي سرمربيهاي فوتبال هم از خبرنگارها مينالند.