یادداشتی درباره نمایش «خوان بیخان »/ تأملی بر گذشتهها
وقتی پیر میشوی، لحظهها برایت ساعت میشوند و ساعتها به روزها و شبها تبدیل میشوند.
وقتی پیر میشوی، کودک میشوی و دنیایت به اندازه اتاقت کوچک میشود.
وقتی پیری، سکوت برایت خلسه میشود و صدا برایت تداعی فریاد.
وقتی پیری و زمینگیر، ماجرا کمی متفاوتتر جلوه میکند؛ رفتن تنها هدفت میشود و ماندن، بیشتر برایت به مرگ و نیستی شبیه میشود.
فاصله میان این ماندن و رفتن، سکون میان خلوتهای مادری پیر و در بستر و زمزمههای اطرافیانی که زمانی برایشان شب را به صبح رسانیده، میشود تصویری نزدیک و صمیمی از یک زندگی که بیشتر طعم گس مرگ را میدهد تا بوی خوش زندگی؛
تصویری به نام«خوان بیخان».
چه بسیارند خانوادههایی که بزرگی را از دست میدهند و مسیرهای بازماندگان جابهجا میشود.
چه بسیارند خانوادههایی که با رفتن یکی، دیگری میماند ولی گویی مسیر را نمیداند و بیراهنما دنبال کورسوی راه میگردد.
«خوان بیخان» انعکاس یکی از همین رفتنها و ماندنهاست، مکثی طولانی بر راهوبیراه و تأملی بر گذشتهها و حال تعدادی بازمانده بر بستر مادری درحالاحتضار.
عزیزی رفتنی میشود، عدهای دور هم جمع میشوند تا مادر را تیمار کنند؛ عقدهها سر میگشایند و خاطرات رنگ میبازند.
در جمع را برنمیتابد و چهارمی و پنجمی و ششمی، هرکدام، فراریبودن
برادر دومی است؛ سومی، بودنِ
برادر اولی، دشمنِ یکدیگرند.
کنار جمعی که در حیاط یک خانه پا گرفتهاند و دور یک حوض قد برافراشتهاند و کنار یک سفره معنای برکت را چشیدهاند؛ قربانی
سقف یک بام در خانهای در مشهد،
کدورتی میشوند که در تقابل بین دو ایل در دو طرف مرز هم معنا نمییابد ولی اینجا و زیر
دوباره ترجمه تازهای میشود و خط بطلانی میکشد بر قامت تلاش والدینی که اولی سالها پیش سفر کرده و دومی در مسیر رسیدن به اوست.
مادر دلیلی میشود تا در این خانه، مادر بهانهای میشود که یک بار دیگر، همه دور هم جمع شوند. ولی با شرطوشروط، رفتنِ سفره دلها باز شود و قصه خودخوریها در سالهای دور بازخوانی شود.
چه تلخ میگوید آن برادر که تنها ما یک بار دیگر دور هم جمع میشویم و یک بار دیگر کنار هم ميایستیم و آن زمانی است که دیگر، مادر نباشد... .
«خوان بیخان» حکایت فاصلههاست، حکایت رابطههایی که انگار سالهاست مردهاند و صدای شکستن استخوانهایش، مدتهاست که یقه این بوم را گرفته اما گویی تا فروپاشی کامل قصد پذیرش آن را نداریم.
سفره ایرانی ولی بدون طعام، بدون «خوان بیخان» تصویر خودمان است از خودمان؛ نمایش یک خانواده ایرانی بر سر میزبان، بدون میهمان.
محسن استادعلی دسته بندی: فرهنگی
آدرس کوتاه خبر: