اختصاصي: مامور وظيفه شناس پايتخت قدرداني شد/ او يك تنه با سارقان مي جنگد+تصوير
میار: در طرح رعد روز گذشته، يكي از ماموران كلانتري 147 گلبرگ كه روزهاي آخر سربازي خود را ميگذراند، در عملياتي پليسي موفق به بازداشت يكي از متهمان خطرناك گوشي قاپ پايتخت شد كه در لحظه دستگيري از اين سارق بيش از 8 گوشي گرانقيمت كشف شد.
به گزارش میار، یکی از سربازان کلانتری 147 نارمک شب گذشته در خیابان دماوند با خودروی گشت انتظامی در حال مراجعت به کلانتری بود که در نزدیکی خودروی وی، دو سارق زورگیر اقدام به سرقت گوشی یکی از شهروندان کردند.
سرباز کلانتری با مشاهده این صحنه به تعقیب سارقان زورگیر که سوار بر موتورسیکلت بودند پرداخت که در این حین یکی از سارقان از موتورپیاده شد و با سلاح سرد برای سرقت یک گوشی دیگر اقدام کرد، در این حین سرباز وظیفهشناس برای بازداشت زورگیر دیگر که سوار بر موتورسیکلت بود، وارد عمل شد.
در این حین سارق زورگیر، با قمه به سمت سرباز حملهور شد و وی را از چند ناحیه بدن زخمی کرد اما در نهایت با رشادت این سرباز به دام افتاد.
این سارق زورگیر که 20 سال سن دارد، دو هفته پیش از زندان آزاد شده و مدعيست به خاطر مصرف قرص دست به سرقت و زورگیری مجدد زده است، همچنین مأموران در بررسی لوازم همراه وی موفق به کشف بيش از 8 تلفنهمراه سرقتی شدند.
سردار حسین رحیمی؛ رئیس پلیس پایتخت صبح ديروز در حاشیه بیست و یکمین مرحله از طرح رعد از این سرباز تقدیر و به او هديهاي نقدي نيز تقديم كرد و قرار شد تا روزهاي باقيمانده خدمت اين سرباز نيز براي او مرخصي تشويقي اعطا شود.
در ادامه گفت و گوي كوتاهي با سرباز كلانتري كه با هشياري و رشادت خود موجبات بازداشت اين متهم شده است را ميخوانيد:
خودت را معرفي ميكني؟
اميرحسين طالبي هستم و 20 سال سن دارم. اوايل در كلانتري 145 ونك خدمت ميگذراندم و حدودا 9 ماهي ميشود كه به كلانتري 147 گلبرگ رفتهام.
از ماجرايي كه ديشب برايت اتفاق افتاد بگو؟
بنده سرباز رئيس كلانتري هستم. بعد از ظهر بود كه فرمانده را به مقصد رساندم و قصد بازگشت به كلانتري را داشتم كه از بيسيم خود شنيدم پليس به دنبال هوندا سواري است كه گوشي مردم را ميزند. در سامانه پليسي اينگونه عنوان شده بود كه يك مرد قوي هيكل كه كيفي هم بر دوش دارد. سوار بر هوندا با پلاك مخدوش از چند نفر از شهروندان گوشيهايشان را زده و متواري شده است و فرد ترك نشين نيز آقاي لاغر اندامي ذكر شده بود. در همان لحظات بود كه يكدفعه جلوتر از خود يك موتور با همين مشخصات اعلامي مشاهده كردم. خيلي سريع تصميم گرفتم چراغ گردان خودم را خاموش كنم. ماشين من سازماني بود اما آنها متوجه ماجرا نشده بودند و من حدودا دو كيلومتر آنها را دنبال كردم و حتي موضوع را نيز به گشت اعلام كردم.
قبل از اين هم چنين كاري را كرده بودي؟
بله. يك بار هم يك متهمي را كه خودروي سرقتي را با نشان كردن در سايت فروش اينترنتي دزديده بود شناسايي كرده بودم و به همراه يك نفر ديگر او را تعقيب كرده بوديم و طي يك عمليات پليسي سه متهم اين پرونده را كه همگي سوار بر خودروي سرقتي بودند بازداشت كرده بوديم.
پس تجربه اين كار را داشتي، خب ادامه بده؟
نرسيده به پل خاقاني ديدم كه موتور را كناري پارك كردند و به سمت يك پيرمرد كه در حال صحبت با گوشي خود بود رفتند. در حال درگيري با پيرمرد بودند كه من هم ماشين را كناري پارك كردم و گفتم تا قبل از رسيدن ماموران گشت خودم دست به كار شوم. به سمتشان رفتم و فقط يك باتوم در دست داشتم و نه بيشتر. به سمت سارقان رفتم كه آن فرد ترك نشين با ديدن من از محل متواري شد اما راكب موتورسيكلت قمه را به سمت من گرفت و به اين صورت پيرمرد را كه مقاومت ميكرد تا گوشياش را دزدان نبرند رها كردند.
پس درگير هم شديد؟
بله. طي درگيري او ضرباتي با قمه به سمت من ميزد و من هم با باتوم جلوي ضربات او را ميگرفتم تا اينكه يكدفعه باتوم شكست. همينكه باتوم شكست به سمت بي.آر.تي دويد و من هم به سمتش رفتم تا او را بگيرم و با او زد و خوردمان ادامه پيدا كرد. يك بار من او را ميزدم و يك بار هم او مرا ميزد و حتي با قمهاش هم ضرباتي به سمتم پرتاب كرد كه در نهايت يكي از ضرباتش به پاي من خورد و زانوي چپم را زخمي كرد اما همچنان يقهاش را چسبيده بودم و او را رها نميكردم و او كه ديد با قمه كاري از پيش نميبرد با ناخنهايش روي دستهايم ميكشيد. اين كشمكش ادامه داشت تا اينكه كلاه كاسكت او را كه روي زمين افتاده بود برداشتم و با آن ضربهاي به قمه كه در دستش بود زدم و قمه روي زمين افتاد.
مردم در آن محدوده نبودند؟
آنها از قمه ميترسيدند. 20 الي 30 نفر دورمان جمع شده بودند اما به ما نزديك هم نميشدند تا اينكه قمه روي زمين رها شد و مردم هم به كمكم آمدند و مرد سارق را گرفتند و بعد از آن ماموران گشت كلانتري رسيدند.
كل اين ماجراي درگيريتان چقدر كشيد؟
كمتر از 10 دقيقه شد اما خب زمان ميبرد تا گشت انتظامي برسد.
نميترسيدي بلايي سرت بيايد؟
من سرباز ولايت هستم و وظيفهام همين است. آن موقع هم كه اعلام كردند اين افراد اموال مردم را زدهاند من وظيفه و مسئوليت خودم دانستم كه اموال مردم را از اين دزدان بگيرم و بهشان برگردانم. براي من هيچ چيزي در آن لحظات زنده نبود جز اينكه بتوانم اموال مردم را زنده كنم.