یکشنبه، 30 اردیبهشت 1403
پایگاه خبری میار » اجتماعی » شهری » محدثه نيمه شب و بدون پول سوار تاكسي دربستي شد و در مقصد مجبور شد...

محدثه نيمه شب و بدون پول سوار تاكسي دربستي شد و در مقصد مجبور شد...

0
748
کد خبر: 13353
میار: محدثه با دیدن رفتارهای عاشقانه خواهر و دامادشان به وسوسه خانمانسوزی افتاد.
همه چیز از ۶ ماه قبل آغاز شد زمانی که خواهر ۱۷ ساله ام به خواستگارش پاسخ مثبت داد و آن ها با یکدیگر نامزد شدند. من که علاقه زیادی به خواهرم داشتم تقریباً تنها شده بودم. این در حالی بود که ساعت ها ابراز علاقه و روابط عاشقانه خواهرم و نامزدش را مشاهده می کردم. با دیدن این صحنه ها که مقابل چشمانم اتفاق می افتاد آرزو می کردم من هم زودتر عروس شوم و با پوشیدن لباس سپید عروس،زندگی رویایی و عاشقانه ای را با همسرم شروع کنم و...
این ها بخشی از اظهارات دختر ۱۴ ساله ای به نام محدثه است که با اعلام شکایت راننده یک خودروی سواری به کلانتری هدایت شده بود. او در حالی که التماس می کرد تا پدرش از این ماجرا باخبر نشود به مشاور مددکار اجتماعی کلانتری  گفت: حدود ۶ ماه قبل خانه اجاره ای‌مان را در همان محله سکونتمان تغییر دادیم تا مراسم عقدکنان خواهرم در منزلی بزرگ تر برگزار شود. با ازدواج خواهرم و دیدن صحنه های عشق و علاقه آن ها به یکدیگر، در افکار خودم روزهای زیبای پس از ازدواج را تصور می کردم و صحنه های عاشقانه همانند سکانس های یک فیلم مدام در ذهنم تکرار می شد. این در حالی بود که جوان ۲۱ ساله ای هر روز در مسیر مدرسه مرا تعقیب می کرد و از من می خواست تا شماره تلفن همراهم را به او بدهم. با آن که هیچ شناختی از او نداشتم اما تصورات هیجانی ازدواج چنان در من تقویت شده بود که خیلی زود با «متین» رابطه دوستی برقرار کردم. بسیار مواظب بودم تا خانواده ام از ماجرای دوستی خیابانی من مطلع نشوند. به همین دلیل ساعت ها در تنهایی و از طریق شبکه های اجتماعی با «متین» در تماس بودم و هر روز علاقه ام به او بیشتر می شد. «متین» مدعی بود در اصفهان کار می کند و پس از ازدواج مرا با خود به اصفهان می برد تا در کنار زاینده رود با یکدیگر زندگی کنیم. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که روز قبل «متین» از من خواست به طور پنهانی و برای تفریح چند ساعته به منطقه ویلایی  برویم. این بود که نیمه های شب و در حالی که اعضای خانواده ام خواب بودند خود را به محل قرار با «متین» رساندم. ابتدا قصد داشتیم کمی زیر درختان حاشیه خیابان ها قدم بزنیم اما ترسیدیم توسط پلیس دستگیر شویم. این بود که متین خودروی سواری را «دربستی» به مقصد  کرایه کرد ولی هنوز از شهر خارج نشده بودیم که تلفن همراه «متین» زنگ خورد و او بدون پرداخت کرایه هراسان از خودرو پیاده شد و گفت: «خودم را در باغ به تو می رسانم!» من هم چنان مبهوت مانده بودم که راننده به مقصد رسید چون فقط هزار تومان داشتم و جایی را نیز نمی شناختم اسکناس را داخل خودرو انداختم و به داخل منزلی که در آن نیمه باز بود فرار کردم و مخفی شدم اما پس از تماس راننده با پلیس، مأموران مرا دستگیر کردند و با پدرم تماس گرفتند. حالا من مانده ام که...
دسته بندی: شهری / حوادث / اسلاید شو
تبلیغ

نظر شما

  • نظرات ارسال شده شما، پس از بررسی و تأیید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
نام شما : *
ایمیل شما :*
نظر شما :*
کد امنیتی : *
عکس خوانده نمی‌شود
برای کد جدید روی آن کلیک کنید