در برابر انقلابهای اصیل همیشه دو آفت بزرگ و خطرناک وجود دارد که از شدت ظهور، پنهان مینماید.
اوّل آن که نیروهای انقلاب گمان میکنند که دستاوردهای انقلاب را همگان میدانند لذا نیازی به یادآوری آن نیست و حتی بعضی برآنند که چون انقلاب در خدمت مردم بوده است پس، از آن گفتن نوعی خودخواهی انقلابیان تلقی میشود. این اندیشه بسیار نادرست است؛ زیرا به مرور با گذشت زمان رخدادی عظیم چون انقلاب اسلامی برای نسلهای جدید به خاطره تبدیل میشود. رویکرد خاطرهگونه به رخدادها کاملاً تفاوت ماهوی با رویکرد مواجهه مستقیم با رخدادها دارد. به همین دلیل قطعاً میان نگرش یک انقلابی که در جریان انقلاب و یا دفاع مقدس نقش فعال داشته است و آن کس که این رخدادها را بسان داستانی شنیدنی از دیگران شنیده است؛ تفاوت بسیار است.
دوّم آن که چنان عملگرایی ذهن مسئولان و انقلابیون را به خود مشغول میکند که پرداختن به تاریخ انقلاب و نیز دستاوردهای آن را امری دست دوّم تلقی میکنند؛ از همین رو؛ معمولاً تاریخ انقلابات را کسانی مینویسند که دل با انقلاب ندارند؛ اینان از منظر خود انقلاب را روایت میکنند؛ روایتی که معمولاً ضعفها را برجسته کرده و نقاط قوت را نادیده میانگارد.
از اینرو؛ روایت انقلاب و دستاوردهای آن بسان نبردی دائمی برای حضور در اذهان نسلهای جدید باید در نظر گرفته شود. کوتاهی در این امر به شکستی راهبردی میانجامد. نتیجه این خطا روی کار آمدن نسلی از مسئولان است که انقلاب را فقط بهانه و مستمسکی برای نیل به قدرت میدانند و دل با آن ندارند و نیز از سوی دیگر، بدنه اجتماعی ناآگاهی پدید خواهد آمد که خود را فقط شهروند یک نظام سیاسی میداند؛ نه نظامی انقلابی که از الگوی نظامهای سیاسی بوروکراتیک خارج است و با هر اقدام خود شور و شوق و آرمانی همراه دارد.
شکی نیست و تاریخ انقلابات جهان ثابت کرده است که استحاله یک انقلاب به یک نظام بوروکراتیک بسان تمامی نظامهای موجود جهان پایان انقلاب و انقلابیگری خواهد بود. زیرا تبدیل انقلاب به نهادی بوروکراتیک اوّلاً آن را از خصلت جنبشی آن تهی کرده و به یکسری از نهادهای ساختاری فرو میکاهد؛
ثانیاً؛ کارگزاران آن بهجای آن که خود را عاملان انقلابی یک نظام مردمی و انقلابی بدانند؛ خویشتن را چونان طبقه برگزیدهای خواهند دانست که مستحق بهدست گرفتن قدرت و بهرهمندی از امکانات آن هستند. طبقهای که میلوان جیلاس سیاستمدار، نظریهپرداز و نویسنده یوگسلاو آن را «طبقه جدید» نامیده است؛ طبقهای که خود را اشراف جدید میدانند.
ثالثا؛ بهدلیل خصلتهای انقلابستیز تمام نظامهای بوروکراتیک به مرور میراث انقلاب نیز منفی تلقی شده و از کتابها و اذهان تودهها پاک خواهد شد.
پس تردیدی نیست؛ وظیفه نیروهای انقلابی آنست که جنبش عظیمی برای بازشناساندن انقلاب اسلامی و دستاوردهای عظیم آن به پا کنند؛ زیرا آن کسی آینده را در دست دارد که گذشته را به درستی مینگارد. اگر انقلابیون انقلاب کرده و برای آن و آرمانهای ارزشمندش جانفشانی کردهاند؛ عقل حکم میکند که همآنان رسالت نگارش تاریخ و دستاوردهای آن را برعهده گرفته و انقلاب اسلامی و ارزشهایش را از نسلی به نسلی دیگر انتقال دهند.
هادی املشی